کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

اینجا تکه هایی از لحظات زندگی باشکوهی را می خوانید که لطف "کریمانه" شامل حالش شده است ...

و سوره کوثر پیش از اینکه یک اجتماعی نویس باشد، یک "جهادی نویس" بوده و هست و خواهد بود ...

******************************
معتقدم هر بزرگواری که وارد "کریمانه" میشود، فقط بواسطه ی خدای حضرت زهرا س و خوش روزی بودن او است.

******************************
اینجا دیانت و سیاست به هم تنیده است. اما این، لزوما به این معنا نیست که پیرامون مباحث سیاسی کشور پست جداگانه گذاشته شود و به بحث و نظر پرداخته شود. چشم ها را باید شست!

******************************
هرگونه برداشت، کپی از مطالب، استفاده از قسمت یا تمام متن، تحت هر عنوان، حتی بدون ذکر منبع، نه تنها حلال و مجاز می باشد، بلکه بعنوان نویسنده ی حقیقی و حقوقی مطلب، نشر دهندگان نوشته ها رو در ثواب نگارش آن ها شریک میکنم.

******************************
تقریبا بالای 95 درصد از مطالب این وبلاگ ، تولیدی است و در هیچ جای فضای مجازی قابل جستجو نیست. این را نه از برای خودبزرگ بینی و غرور، که برای توجه و تعمق متفاوت و ویژه در پست ها نسبت به سایر نوشته های فضای مجازی، میگویم.

******************************
و حرف حساب: آیت الله فاضل ره فرمودند:
" 50 سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود..."

یازهرا س.

مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

شاید برای شما هم اتفاق بیافتد!!!

شنبه, ۵ مهر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۶ ب.ظ

سال جدید، اولین روز حضورم در مدرسه راهنمایی. شنبه صبح روشن.

موقع ورود به مدرسه تازه فهمیدم چقدر دلم برای بچه ها تنگ شده. هنوز جایگاه رد شدن از زیر قرآن افتتاحیه روز اول سر جاش بود. خداروشکر میکنم که بعنوان مربی همکار در امور پرورشی مدرسه هم که شده توفیق ِ بودن با این دست گل های خدایی رو دارم.

وارد سالن میشم. صدای همهمه از یک کلاس میاد.  همین لحظه با آرمان که از سر شیطنت از کلاس ِ بدون معلم بیرون اومده، چشم تو چشم میشم.

چقدر این پسر با محبته. در وصف محبتش همین بس که وقتی بعد یک تابستون دوری دوباره هم رو می بینیم ، تنهایی نمیاد پیشم. بلکه با کلی هیجان برمیگرده کلاس و شور و ذوقش رو با همه تقسیم میکنه و چند ثانیه بعد جمعیتی از پسرها دورم حلقه میزنن. 

وقتی مطمئن میشم تلاش معلم پرورشی ِ شیطون تر از خودشون برای آروم کردن همهمه های توی سالن فایده ای نداره ، میریم توی کلاس تا هم سروصدا ها کلاس های دیگه رو اذیت نکنه هم خودم دوباره اولین کلاس ترم جدیدم رو با بچه های پایه اول رفته باشم.

- پس کو آقا معلم تون؟

سعید: آقا اجازه! خواب مونده. 

سینا: دیشب با زنش دعوا کرده حسابی کتک خورده. الان بستریه! 

امیر: آقا اجازه! دروغ میگن. آقا مدیر اومد گفت دیر میاد. 

مسعود: آقا اجازه! قصه شهدا بگین. خواهششش. 

پرهام: آقا اجازه. چقدر خوشگل شدین! 

هنوز یک دل سیر با پسرام نخندیدم که اقای مدیر پشت در حاضر میشه. حال واحوال آقای مدیر و احترامش جلوی بچه ها برام ستودنیه. با اومدن معلم شون بچه ها غرولندی میکنن و با خداحافظی من، آقای معلم با تاخیر کلاس رو در اختیار میگیره.

اما ماجرا از اینجا جالب میشه که یه خانومی همراه اقای مدیر هست که خیلی عصبانی و البته سانتی مانتال بنظر میرسه. دفتر که میرسیم، هنوز کامل مستقر نشدیم که سرکار خانم، سکوت دفتر رو میشکنند.

- پس ایشونه آقا معلم غیر رسمی بچه ی من!

آقای مدیر دست و پاش رو گم میکنه و از اون خانم دعوت به سکوت میکنه. خیلی تعجب میکنم.

- خدای نکرده مشکلی پیش اومده جناب مدیر؟

- نه نه. مشکل که نه. فقط امسال یک مقدار برنامه های مدرسه دچار تغییرات شده که حالا خدمتتون عرض میکنم. چایی تون سرد میشه.

- خب هم چای میخورم هم می شنوم. 

خانم عصبانی که یک لحظه هم خدارو خوش نمیاد نگاه سنگینش رو از روم برداره، کمی روی اعصابه. طوری که هرلحظه خودم رو اماده شنیدن جملاتی تند میکنم. بالاخره هم همین پیش بینی درست درمیاد.

- ببین آقای مدیر من اینجا با این هزینه ی بالایی که هرسال به هیات امنا و شورای دبیران پرداخت میکنم ، توقع این بی برنامگی های شما رو ندارم. من معلم با تجربه و باسواد از شما خواستم. ایشون کیه که با این سن و سال ، میاد برای من و زندگی من تعیین وظیفه میکنه؟! 

- آقای مدیر جسارتا میشه منم بدونم چه خبره روز اولی؟! 

مدیر توضیحاتی ارائه میده. این خانم، مادر مسعوده. ظاهرا تغییرات مسعود در این یکسال خیلی مشهود بوده و حالا مادر از این که پسرش رنگ و بوی بعضی از اتفاق های خوب و قشنگ دینی گرفته ، ناراضیه و مسئول این دخالت ها(!) در سبک تربیتی بچه ش رو من میدونه. کامل متوجه میشم. اما دل این مادر ظاهرا پر تر از این حرفاست.

- شما حق ندارید از ساعت درسی بچه ی من برای اعتقادای دینی شخصی تون بزنید! به شما چه ارتباطی داره که بچه من ماهواره می بینه یا نه. با دختر عموش کجا میره. با کی دست میده با کی روبوسی میکنه. نماز میخونه یا نه. 

- خوشحالم که شما رو می بینم. کاش زودتر معرفی می کردید. من تازه متوجه شدم شما مادر مسعود جانید! تبریک میگم به مسعود. مادرش همونطور که همیشه میگه، نگران و دلسوزشه. اما اگه تربیت بچه ها فقط مربوط به خانواده بود، دیگه چرا دوازده سال مدرسه بیان!؟ دیگه چرا وارد اجتماع بشن؟! من دین بچه شما رو از علم آموزی اش جدا نمیدونم. ضمن اینکه مسعود خودش به این انتخاب رسیده. از بین دو سبک زندگی متفاوت دست به انتخاب آگاهانه زده. این نشون رشد اجتماعی مسعوده و باید از این قدرت تشخیص در این سن برای مسعود خوشحال بود.

در شرایطی که مادر مسعود خیلی آروم تر از قبل بنظر میرسه، آقای مدیر وارد میشه و با جمله ای من رو منور میکنه!

- خانم اجازه بدید. من که عرض کردم ایشون دیگه امسال این مدرسه نمی مونن و قصد ترک مدرسه رو دارند. مگه نه آقای فلانی؟ خب پس! دیگه چرا عصبانیت؟

سر جام میخ کوب میشم. خشکم میزنه. ته دلم خالی میشه. تجسم برتری ثروت از علم رو با تک تک سلول هام لمس میکنم. یه احساس تحقیر توام با عزت بهم دست میده.

وسایلم رو از کتابخونه مدرسه بر میدارم. از گوشه گوشه مدرسه و خاطراتش تکه های شکسته دلم رو جمع می کنم و قبل از زنگ تفریح برای همیشه از مدرسه خارج (بخونید اخراج) میشم.

----------------------------------------

* هرگونه پیشنهاد شغلی اعم از گردگیری منزل پیرزن نود ساله ، شست و شوی رخت چرک های کارگر افغانی و خالی کردن چاه آب و فاضلاب منازل بیماران جسمی و روحی و معتادان حومه شهری با حداقل حقوق پذیرفته میشود!

** عشق نوشت: عده ای رفتند حج حاجی شدند / عده ای ماندند و اخراجی شدند ...

نظرات (۲۸)

  • دلتنگ کربلا
  • سرخوش از انیم که حج میرویم ...غافل از انیم که کج میرویم 
    سلام بر معلم اخراجی مدرسه ......
    امثال مادر مسعود وامثال مدیر مدرسه نشان دهنده این است که راه شما درست بوده است واینها همه سنگ جلو پای ماست ....نمیدانم چرا در این مدارس غیر انتفاعی یه قرار نانوشته بین همه گذاشته شده است ....پول پول پول 
    خدایتان ارامشتان باشد 
    پاسخ:
    سلام بر شما دلتنگ کربلای بی نام و نشون. کربلای اربعین نصیب تون.

    این وادی که دست گذاشتید روش، عجیب غصه داره. موجودیتی بنام پوووووووووووووول!
    مدرسه غیر انتفاعی همه ی حیثیت خودش رو در گرو همین اولیای دست به نقد می بینه.
    هیچ تضمینی هم نداره معلمی بیاد و بمونه . 

    اگر در مسیر ارزش های هیات امنای مدرسه بودی که خب حله!
    مثلا اگر از دین فقط خوش اخلاقی و محبت به پدر مادر گفتی خیلی معلم فهمیده و بزرگواری هستی.
    اما اگر چیزی خلاف ارزش های کسی مثل مادر مسعود حرف بزنی ، مدیر رو هم بخاطر پایبندی به مدرسه پر پول تر از دست میدی!
    این رسم تلخ مدارس غیر انتفاعیه.


    سلام 
    شاید که چه عرض کنم!  برای خیلی ها اتفاق افتاده.

    البته عکس این ماجرا هم وجود داشته . والدین یکی از نوجوان های گروه ما ـ که الآن دیگه برای خودش دانشجویی شده است ـ نوازنده و ... بودند و من هم از این قضیه اطلاعی نداشتم . یک روز پدر و مادر این نوجوان مرا دیدند و کلی تعریف و تمجید و تشکر و قدر دانی از بنده.نکته جالب حرف این مادر این بود که :آقا ظاهر ما پیداست که چگونه ایم . اما دوست نداریم پسر ما خلق و خوی ما را داشته باشد و میگفت دوست دارد پسرش با مذهب و آموزه های دینی رشد کند..  
    پاسخ:
    سلام منشاد.
    از عمد چنین تیتری زدم! مثل این کلید اسرار الان باید خدا از در غیب حتما چیزی برسونه! :)

    این خاطره شما رو هم دیدم. جالبناک اند این آدم ها. 
    حاضر نیستند به غرور شون بی اعتنا باشند و یک خط صداقت داشته باشند.
  • خانم مدیر
  • سلام برادرم

    اول نوشتم برادر همسنگرم بعد دیدم  این امتیاز را بی خودی به خودم دادم

    سنگرخدایی بدون اجر و مواجب شما کجا سنگر ما یا حد اقل من کجا

     

    خاطره اول مهر شما را خوندم هم تاسف خوردم و هم حسرت

     

    تاسف به خاطر اینکه همیشه سیب سرخ مال دست چلاقه  چرا مدارس بچهای ما از این دبیرای غیر رسمی متعهد و با ایمان نمیفرستن تا بچهامون را از فتنه های اخر زمان حفظ نماید

    خدایا شکرت برا کارات

    با خودندن خاطره ات یاد خودم افتادم چند سال پیش که پسرم دبیرستانی بود و در یکی از دبیرستان های معروف شهر درس میخوند دبیر تاریخی داشتن که ظاهرا افکاری وهابی داشت چون کتاب شیعه گری را به بچه ها معرفی کرده بود و وقتی پسرم گفت مامان کتاب شیعه گری کتاب خوبیه بخونش من اتیش گرفتم

    گفتم این کتاب را کی به تو معرفی کرده

    گفت معلم تاریخم

    بلند شدم برم اداره شکایتش کنم ولی نزاشتن

    ولی تا دلت بخواد در مورد این کتاب و نویسنده منحرفش برای پسرم تعریف کردم و اونو اگاه کردم به انحراف  مذهبی دبیرش

    اتفاقا حرفام تاثیر خوبی داشت و پسرم هم همکلاس هایش را به افکار انحرافی این اقا اگاه میکنه و اخرش هم نه به وسیله ما بلکه به وسیله اولیا دیگه به حراست کشیده شد

    حالا این مادر از این ناراحته چرا بچش مذهبی شده!!!

    واقعا که اخر زمانه

    واقعا درست گفتن سیب سرخ قسمت دست چلاقه

    کاش بچه من اون مدرسه بود تا روز بعد من میرفتم اعتراض چرا دبیر دینی و اعتقادی بچهای ما حذف شده

     

     

    پاسخ:
    سلام خانم مدیر. سلام همسنگر.

    یعنی خانم مدیر از دست شما و این همکاراتون! :)
  • ماجراهای زندگی من و سید علی ...
  • با سلام

    ای بابا ... هنوز در مدارس ما معلم پرورشی مظلومترین معلم است ...

    در حالی که مهترین کار رو در مدرسه انجام می دهد ...

    ان شالله در همه عصرها موفق باشید ...

    راستی ممنونم از این که بهم سر میزنید ...

    پاسخ:
    سلام.

    دلم برای بچه ها میسوزه. 
    اخرین بار معلم پرورشی شون از کیفیت ایجاد توحید نظری و عملی در ظاهر و باطن برای بچه راهنمایی صحبت کرده بود!
    وقتی هفته بعد من رفتم کلاس و بحث ازدواج رو براشون گذاشتم، آخرش یکی از بچه ها گفت:
    "آقا شما هم معلم پرورشی هستین. اقای فلانی هم پرورشیه؟! پس چقدررر فرق دارین"

    کسی نبود بگه من داغون کلاسم خیلی معمولیه. هیچ چیز خاصی اضافه نمیکنم.
    کلاس های دیگه اینقدر خشک و بی روحه که کلاس من براشون بهشت میشه.
  • خادم المهدی
  • سلام برادر عزیزم
    واقعا متاسفم امیدوارم که حضرت حق پشت و پناهتان باشد
    در مدارس ما واقعا جای مربیانی مانند شما خالیه
    من وقتی این متن رو خوندم ناخودآگاه به یاد شهید ابراهیم هادی افتادم
    آخه اون بزرگوار عزیز هم همیشه سروکارش با اینجور افراد بود و چنان اونها رو جذب میکرد که خود طرف هم تعجب میکرد
    امیدوارم که این شهید عزیز (که من شخصا ارادت عجیبی بهشون دارم ) دستتون رو بگیره
    راستی نمیدونم کتاب زندگینامه این شهید عزیز رو مطالعه کردین یا نه؟
    کتاب سلام بر ابراهیم ، خیلی عجیبه خیلی
    در پناه مولا علی موفق و پاینده و پیروز باشید
    پاسخ:
    سلام.
    توی حال و هوای خوب تون با شهید بیاد بعضی دل های خسته باشید ... 
    سلام

    بهتون تبریک میگم که انقدر میتونید روی یه فرد تاثیر گذار باشید!

    و ان شاالله فرصت شغلی بهتری براتون پیش بیاد. 


    + منتونم از حضورتون در وبم
    پاسخ:
    سلام. تشکر.

    همون شغل های پاورقی هم جور بشه سجده شکر خواهم رفت :)
  • مرتضی آزاد
  • سلام. جایی که برای امر به معروف و نهی از منکر سر عزیز فاطمه علیهما السلام بالای نی برود دیگر ما باید حساب کار خودمان را بکنیم. از این ناملایمات نه تنها نباید دلسرد که مصمم تر از قبل بادی بگردی دنبال یک مدرسه دیگر. امثال این خانم هم نادرند. اینها بسکه گناه کرده اند دیگر تاریک و تبدیل به یک جرثومه فساد شده اند. اکثرا تشنه معارف ناب هستند. می گی نه امتحان کن. 
    پاسخ:
    سلام عزیز دل. چه کامنت دلنشینی.

    اصلا ما کجا و اقا سید الشهدا سلام الله علیه کجا. 

    یه اعتراف بکنم.
    وقتی مادر مسعود با اون پوشش اذیت کننده شروع میکرد رو در رو عقاید من رو به مسخره گرفتن، دلم گرفت.
    خیلی اذیت کننده است که تفکر مخالف روبروی تو بشینه بالا و پایین عقایدت رو بشوره و پهن کنه روی طناب...!
    البته من مادرش رو که جاهل قاصر بود کاملا قانع کردم ولی خب اقای مدیر رو چون پای پول و این ها بود ... 
    ولی همین اهل بیت و شهدا هستند که فقط دلگرمی میشن. خیال تون راحت. مصمم تر دنبال جای دیگه ام !
  • خادم الزهراسلام الله علیها
  • بسم الله...

    سلام علیکم و رحمت الله...

    خدا قوتتان...

    من نفهمیدم دقیقا دلیل اخراجتون چی بود؟؟؟؟بخاطر تغییرات برنامه های مدرسه؟؟؟

    ان شاءالله که یه جایی دیگه بهتون پیشنهاد بشه...

    اما خوشحال باشین که شده یک نفر مسیر زندگیش رو به واسطه ی شما تغییر داده...البته اگر در نبود شما دوباره تحت تاثیر اطرافیانش قرار نگیره...

    التماس دعا

    یازهراس

    پاسخ:
    سلام خانم خادم الزهرا سلام الله علیها.
    خوش برگشتید به سنگرتون بعد از ماه ها ... 

    تا یک گردگیری کامل بکنید از وبلاگ تون ، دوباره سبک نوشتن من دست تون میاد. یکبار دیگه متن رو بخونید متوجه میشید دقیقا!

  • ماجراهای زندگی من و سید علی ...
  • با سلام

    بحث ازدواج رو برای پسران راهنمایی گفتید ؟ بعد یعنی چی گفتید ؟

    چرا ؟

    پاسخ:
    سلام خواهر بزرگوار.

    نمیخواید که مطالب کلاسم رو که حاصل سال ها مطالعه و تعامل با جوان و نوجوانانه راحت در اختیار تون بذارم؟! :))

    من معتقدم که در کشور ما سن بلوغ بشدت درحال نزول و کاهشه. 
    با این پیش فرض، قبل از ابتلای نوجوان با مسائلی مثل دوست جنس مخالف، لذت از خلوت کتبی یا شفاهی با نامحرم و انتخاب یک گزینه بعنوان همسر اینده و فعلا فقط دوست! خودم مسائلی رو مطرح میکنم که اولا جهت دار به این موضوع وارد بشم و ثانیا مرجعی بشم برای درد دل های بچه ها که بتونن توی این سن حساس تصمیم های درست تری بگیرن. 
    واقعا متاسف شدم
    نمیدونم چی بگم جدا حس بدیه این که ببینی تو یه مملکت اسلامی بچه مسلمونا باید خفه بشن که مبادا حضرات محترم ناراحت نشن

    از دست دادن شغل قشنگی مثل معلمی واقعا جای افسوس داره فقط از این بابت باید ناراحت شد همین 
    البته شما که بهتر از من میدونید روزی و قسمتتون هر جا باشه شما هم اونجا میرید
    مطمئن باشید حکمتی داره 

    پاسخ:
    اینکه معلمی شغل انبیاست، واقعا واقعا واقعا درسته.

    من زیباترین شغل دنیا رو تدریس میدونم. سلب این نعمت خیلی حالگیریه.

    فرزاد مسجد نداره بیایم گردگیری و جاروکشی؟ سرویس بهداشتی هم تمیز میکنیم!
  • سودابه حمزه ای
  • سلام

    خدا خیرتون بده که تونستید در این روزها ی تبلیغات شیطانی نوجوانی را به راه راست هدایت کنید.ا جرکم عندالله.

    روزی رسون خداست توکل داشته باشید برای همین امیر المومنین می فرماین دنیا برای مومن مثل یک تکه آتش است در دستهایش.

    خوش به سعادتتان که سکه ای در قلک آخرت پس انداز کردید.

    التماس دعا

    پاسخ:
    سلام

    عبارت "روزی رسون خداست" بنظر من عبارت کاملی نیست. اون هیجان و دلگرمی لازم رو نداره.
    بهتره با ادات حصر بگیم "روزی رسون فقط و فقط خداست" ... اینطوری ذهن انسان خیلی آروم تر و راحت تر نفس میکشه.
    سلام

    خداوند گر ز حکمت ببندد دری به رحمت گشاید در دیگری

    حتما خیری هست برادر...!!
    پاسخ:
    سلام. 

    اتفاقا از دیروز یک جای دیگه مشغول شدم. مدرسه نه. ولی یک گروه از جوانان.

    دو تا پیشنهاد دیگه هم در حد حرف بررسی کردیم تا ببینیم خدا چی میخواد.
    بزرگواری برادر این حرفا چیه؟
    توکل تو زندگی حرف اول رو میزنه تجربه کردم که میگم
    یه روز سرکار با همکارا رفته بودیم سالن سینما اون موقع کارمند روابط عمومی بودم
    مدیر روابط عمومی با رییس مجموعه اومده بود سرکشی به شوخی گفت اینجا چکار میکنید الان پیش آقای فلانی زیرابتون رو میزنم
    خدابیامرز دوستم فرشته نگاش کرد و گفت برادر شما چکاره ای اگه روزی من تو این فرهنگسرا باشه چکاره ای که بخوای قطعش کنی تو فقط وسیله ای همین
    بعدها تو زندگی با فرزاد یاد گرفتم که تو بدترین شرایط هم توکل کنم و مطمئن باشم هر چی خواست خدا باشه همون میشه و بقیه فقط وسیله هستن
    پسر دومم رو باردار بودم یه روز فرزاد اومد خونه گفت بهم گفتن فردا همه ی بچه هارو بیرون کنم به خودمم یه پست بالاتر می دن من دلم نیست و نمیتونم این کار رو بکنم ولی چون شرایط تو خاصه هرچی تو بگی گفتم می دونم روزیمون هرجا باشه قسمتمون میشه پس حاضر نیستم برای کسب اون روزی دیگرون رو قطع کنم 
    همون روز رفت و استعفا داد
    الان وضعمون خدارو شکر خیلی خیلی بهتر از اون موقع است
    راه و نیتتون خیر و درست باشه هیچ وقت تنها نمیمونید
    پاسخ:
    دم شما و آقا فرزاد تون گرم.
    من یک جای کار قبلیتون رو اصلا قبول ندارم، حرف زدن درباره ازدواج برای پسر بچه های راهنمایی، حتی برای دبیرستانی هم به نظرم کار درستی نیس که از الان به فکر ازدواج باشن این باعث بلوغ زودرس اونها میشه!! مگر اینکه فقط از تاثیرات منفی دوستیابی های دوره نوجوانی بر ازدواج در آیندشون گفته باشین!!
    پاسخ:
    درسته. مام اصلا نمیگیم به ازدواج فکر کنن. فقط کنار هجمه های هرشب ماهواره ی فلان شده یک سبک مطلوب از روابط با جنس مخالف ارائه میدیم.
    محرم و نامحرم رو می شناسیم و برخورد ها مون رو حیطه بندی میکنیم. وعده ی خدا رو که هرکس پاک باشه همسر پاک نصیبش میشه یاداوری میکنیم. اموزش پاک بودن از انحراف های این سن و سال رو میگیم و ...
    سلام اخراجی
    ان شاءالله معراجی بشی
    وقتی جواب مردم را نمیدی اینطوری میشه ها!!!!


    پاسخ:
    سلاممممممممم

    جواب کی؟ حافیان که داره خاک میخوره؟!

    میگم اقا اونجا با اون دوست پرانرژی مون واسه من کاری سراغ نداری؟ 

    اقا تی میکشیم شیکککک!
    برق میندازیم مامانننننننننن!
    می شوریم تمیزززززززززززز!
    می سابیم مردددددددددددد!

    توانایی روشن کردن و خاموش کردن رایانه و لب تاب رو هم دارم. 

    هرچند ضامن ندارم :((((
    سلااااااام!
    دلم برای فضای مجازی و کریمانه تنگ شده بود!
    معلمی خیلی خوبه! راستش اخراجی شدن هم خیلی خوبه!
    اما نگران مسعود و بقیه بچه های کلاسم! حداقل یه برنامه بریزین خارج از مدرسه باهاشون باشید، تنهاشون نزارید.
    پاسخ:
    سلام و خداقوت و تبریک خانم بیتا. دانشجو شدن شما مبارک.

    نه دیگه. 
    میخواید فکر کنن واقعا برای من منفعت شخصی داره بودن با بچه های اون مدرسه؟
    میخواید بگن واقعا طرف داره شستشوی مغزی میده بچه ها رو؟ حتی حالا که رفته بازم ول کن نیست!
    سلام ورحمة الله
    بشکن دل بی نوای مارا ای عشق
    این ساز شکسته اش خوش آهنگتراست

    تبریک میگم ....قدربدونید این اخراجو
     ...عجب سابقه ای خوبی براتون شده.......
    مجهولون فی الارض و (....)
    ان شاالله
    پاسخ:
    سلام. چشم! قدر می دونم. یه جورایی سابقه دار شدم :)

    میگم خواهرم
    روزی نرسه که ببینیم حضور خانم دعاگو بعد از تأهل ، در سنگرش کم رنگ تر شده.
    خلاصه اینطوریاست. مبادا بجای محکم تر شدن ، رخوت ایجاد بشه.
    سلام
    چه خبر؟
    شغل مناسبی پیدا کردید؟

    عیدتون هم مبارک 
    انشاالله به معنای واقعی حاجی بشید
    پاسخ:
    سلام خانم خودمونی. ممنون.
    ما که آروم نمی گیریم. از در کار فرهنگی بیرون مون کنن از پنجره اش می ریم تو!

    فعلا دعاتون میکنیم. 
    و البته فقط و فقط خدا رازق است و بس ...
  • بال گشاده
  • بسم الله....
    سلام بزرگوار..... چه اخراج شیرین و دلچسبی..... اینجور غربت ها به آدم این اطمینان رو میده که داره راهش رو درست میره!!! البته شیرین برای شماست و صدبار اسف ناک و اندوه بار برای امثال مدیر و اون خانوووم........ پر انرژی باشید..... ارض الله واسعه.......
    یا زهرا(س)
    پاسخ:
    سلام خواهرم. خداقوت.

    من فقط دلم برای بچه های این نسل میسوزه. همین و بس!
    ببخشید الان یه سوال خیلی خطیر برای من پیش اومد!!
    این داستان واقعی و برای خودتونه؟!
    ینی شما برادر تشریف دارین؟!!
    پس چرا من همیشه فک میکردم این وبلاگ توسط یه خواهر اداره میشه؟!
    :-S
    پاسخ:
    سعی کنید موفق باشید.
    سلام

    این چیزا کم کم عادی تر از اینی که هست میشه،‌ که اگه کسی اینطور نباشه جای تعجب داره
    ان شاءالله بهترین روزها پیش رو هستند


    چشیدم وقتی تو یه اداره ای رفتم و رئیسش خواهر دوستش رو آورد تو قسمت مالی در صورتی که رشته برق خونده بود و من حسابداری! بعد دوماه با یک بهانه  که هر دوی ما کارمون مث هم بود،‌ عذر منو خواست
    خدا میدونه چقدر زجر کشیدم ... تو اون دوماه که قول داده بود بعد از یه ماه که اگر مسئول مالی ازم راضی بود نامه بده برم استانداری برای انجام کارها،‌ مسئول مالی هم کاملا از کارم راضی بود، ولی اون دختر حدودا 24روز بعد از من اومد و از همون روز اول کارهای گزینش رو انجام داد
    هرچند دوسال گذشته ولی تجربه تلخی بود ...

  • لیلی مدرس
  • به نام خدا
    سلام

    ببخشین جسارت نباشه ولی من همیشه از دست این معلمای پرورشی دلخوشی نداشتم.مدارس پسرونه رو نمیدونم ولی جای یه معلم پرورشی درست وحسابی تو مدارس دخترونه کمه.اگرم باشن،عده ای محدودن.

    شغل معلمی رو خیلی دوس دارم وبه نظرم امروزه، معلمی مشکلتر از این حرفاست.
    این که بتوان رو زندگی یه نفر تاثیر مثبت گذاشت و اونو آگاه کرد،واقعا جای تحسین داره.

    حالا چرا اخراجتون کردن؟ نمیفهمم چرا روز به روز مدارس غیر انتفاعی زیادتر میشه ومدارس دولتی رو تبدیل به غیر انتفاعی می کنن؟!

    این خانوم اگه میخواست پسرش رنگ وبوی دینی نگیره،اول سال بوده و مدرسه بچه شو عوض میکرده.میومد پیش من بهش مدارسی رو معرفی میکردم که فرزندش ذره ای از دین بویی نبره.
    یادمه یه دوست داشتم مدام بهم اصرار میکرد که همراه من به مسجد وهیات واینا بیاد.پیش مامانش اینقدر گریه کرد تا بلاخره مادرش راضی شد که دخترش نماز بخونه!!!
    دختره اینقدر تشنه معارف بود.از اونور مادرش...
    پاسخ:
    سلام. 

    جسارت چرا؟ من خودم در زیر دستی کودن ترین معلم های پرورشی بزرگ شدم. 
    درد دارم که رفتم دنبال نجات دادن یک نسل از پروسه ی بیزاری از دین.

    دلیل اخراج یا عذر خواستن من واضح بود که. 
    در خطر افتادن منافع تامین کنندگان ثروت و پول مدرسه غیر انتفاعی.
    به هیات امنای مدرسه های غیر انتفاعی نمیشه چپ نگاه کرد.
    سلام داداش عیدتون مبارک
    واقعا متاسف شدم
    این قضیه برای شما پیش اومده بود ؟
    واقعا اونهایی که کارفرهنگی میکنن هرکدومشون میتونن کتابی بنویسند از تلخیها وسنگ اندازیهای این مسیر مقدس
    واینها تازگی ندارد پیامبران وامامان ما پیشقراولان این سختی چشیدنها هستند مگر محمد ص برای هدایت مردم به مدرسه طائف نرفت وچگونه او را از ان  اخراج کردند


    پاسخ:
    سلام. 

    بله! 
    این قضیه برای خود من و این قضیه ها برای من ها اتفاق افتاده و میفته ...
    سال 79با روحیه پرشور ودانشجویی وانقلابی مدیر کانون فرهنگی تربیتی دختران منطقه شدم
    بدون بودجه کارهای فرهنگی درخشانی داشتم هرروز چند برنامه
    هزینه انها با پخش فیلم ونوارخانه ای که جعبه نوارهایش جعبه های کهنه کمکهای اولیه مدارس مختلف بود
    یه تشکیلاتی برای خودم ساخته بودم
    برنامه ها منظم جذب دانش اموز به اخرین حد اعلا
    تو شش ماه شصت کار
    حسادتشان گل کرد مارک زدنشان شروع شد
    یه روز وقتی کلاسهای تابستانی متنوعی که مربیانش از نقطه نقطه استان بازحمت جور کرده بودم خانمی امد گفت اداره گفته بیام مدیر اینجا بشم لیست وسایل بهش تحویل دادم انروز پنجشنبه بود به خانه رفتم
    شنبه خبر رسید تمامی وسایلی که درخواستش داده بودی امروز بردند کانون کامپیوتر دوربین فیلم برداری عکاسی ماشین تایپ کولر تلویزیون -من هرروز تلویزیون را برای پخش فیلم از یک اداره قرض می گرفتم -
    من 200دختر دبیرستانی  را دست خالی جذب کارهای تربیتی فرهنگی کرده بودم والان یک نفر بدون هماهنگی جانشین من کردند
    بعدها همان خانم مدیر می گفت خواهرم که دبیرستانی بود به من میگفت من پا نمی گذارم در کانونی که فلانی نیست
    وبعدها رئیس اداره که میان من ومسئول امورتربیتی اداره حیران مانده بود می گفت روی خار و شیشه خورده هم کار فرهنگیت را ادامه دادی ومن می دانستم حق با توست ولی نمی توانستم کاری کنم ومن هم گفتم اگر شما با من همکاری می کردید من سی سال خدمتم همینگونه پر انرژی بودم
    دانشگاه هم که بودم بعضی وقتها خاطرات کارهای فرهنگیم ودواندنهای الکی مسئولان برای انجام یک کارساده فرهنگی را می خوانم  انروزها هم چه خون دلهایی که نخوردیم  سنگ اندازیهای که سیاست برای فرهنگ ایجاد میکرد
     دعا کمیلهایی که از شنبه دنبال مجوزش بودم تا ساعت یک بعدازظهر روز پنج شنبه وباز شنبه تا پنج شنبه برای 6اتوبوس وچند جعبه شیرینی وهر کاری میکردیم نامه های دعای کمیلمان با برنامه مدون یکماهه باشد تا ما به درسمان برسیم گوش شنوایی نبود
    یا یادم میاد یه جشن برای امام زمان داشتیم تو امفی تائتر دانشگاه مقداری سیم برای نصب چهارده خیمه کوچک مثلا پنجا سانتی برای جلوی سن می خواستیم باور میکنید من هفت  اتاق اداری را طی کردم تا مجوز این سیم امضا شد دست اخر گفتم سیمها کجاست که تحویل بگیرم باور می کنی اتاق اخر جواب داد پشت ساختمان علوم پایه بین اهن قراضه ها
    وبهتر بگم وسط زباله دانی دانشگاه ریخته برو انجا سیمها را بردار
    حالا فکرش بکن این یک قسمت کوچک که کسی به چشمش نمیاید چطور یک صبح تا ساعت 2 مرا گرفت ایا مثلا نمی توانستند این مراحل اداری را کمتر کنند و....
    پاسخ:
    هیچ وقت از این دست فعالیت هاتون برامون نگفته بودید.

    دلم به حرف های عمو ابراهیم گرم شد. این برنامه هفت یک عقده چندین ساله بود.
  • فانوس جزیره
  • امیرالمومنین علی علیه السلام
    عمر تو شماره نَفَسهای توست و این نفَسها را نگهبانی شماره می کند.
    غررالحکم . ح3015


    سلام علیکم
    عید قربان بر شما بزرگوار مبارک
    با بچه ها بودن بسیار لذت داره ، همین بچه ها شخصیتشون داره شکل میگیره و باید خوب این شخصیت شکل بگیره
    امیرالمومنین علیه السلام فرمودند
    دل نوجوان مثل زمین آماده ای است که هر چه در آن بکاری رشد می کند ..
    باید مراقب بود
    عاقبتتون بخیر به حق ابوتراب
    سلام.
    پس شماهم مثله من اخراج شدید...حالاهرکس به دلیلی...
    مدیرش مثه رییس دانشگاه تو معراجیا بوده...:)
    پاسخ:
    :)
    سلام.ازته دل درکت میکنم .چون یک روز سرعمل زنان جراح منوبدلیل اینکه محجبه بودم ورغبتی به هم صحبتی وبگوبخندباهاش نداشتم ازاتاق اخراج کردوهمکارسانتی مانتال منو که اصلا حواسش به بیمارنبودآوردن.آی بسوزه پدربی غیرتی
    پاسخ:
    سلام. 

    چقدر دردهای دفن شده مشترک اینجا داریم ...
  • آفتابگردون
  • سلام نام مقدس اوست...سلام برشما
    آخی خوش بحالتون!پس چرا ناراحتین؟!شما که یه مسعود پرورش دادین که میتونه روی ده ها مسعود دیگه اثر بذاره؛ شما که تموم مدت حواستون جمع مسئولیت مهمتون بوده که چیزی از قلم نیفته مگه نه؟خب مادرشم که تا حدودی با همون یه دیدار آتیش مخالفتش خوابیده و یه جورایی شایدم یه جرقه تو ذهنش روشن شده باشه... غصه مدیر مدرسه ای رو که خودشو به خواب زده وبا نداهای شما بیدار نشده چرا میخورین؟خب دلش نمیخواد بیدار شه به درک!
    مسعودهای دیگه منتظرتونن وقتتون رو با محبت و عشق به اونا پرکنین .....بقیه راه انتظار تونُ میکشه:)
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام.

    هم مسعود ها زیادن شکر خدا هم مادر ها. 
    ناراحتی من از تفکر حاکم به سیستم نظام درسیه.

    راستی یکی از ویژگی های خوب شما مطالعه دقیق متنه. 
    طوری نظر میدید که انگار ماجرا رو دیدید و لمس کردید. برای نویسنده این خیلی غنیمته.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">