کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

اینجا تکه هایی از لحظات زندگی باشکوهی را می خوانید که لطف "کریمانه" شامل حالش شده است ...

و سوره کوثر پیش از اینکه یک اجتماعی نویس باشد، یک "جهادی نویس" بوده و هست و خواهد بود ...

******************************
معتقدم هر بزرگواری که وارد "کریمانه" میشود، فقط بواسطه ی خدای حضرت زهرا س و خوش روزی بودن او است.

******************************
اینجا دیانت و سیاست به هم تنیده است. اما این، لزوما به این معنا نیست که پیرامون مباحث سیاسی کشور پست جداگانه گذاشته شود و به بحث و نظر پرداخته شود. چشم ها را باید شست!

******************************
هرگونه برداشت، کپی از مطالب، استفاده از قسمت یا تمام متن، تحت هر عنوان، حتی بدون ذکر منبع، نه تنها حلال و مجاز می باشد، بلکه بعنوان نویسنده ی حقیقی و حقوقی مطلب، نشر دهندگان نوشته ها رو در ثواب نگارش آن ها شریک میکنم.

******************************
تقریبا بالای 95 درصد از مطالب این وبلاگ ، تولیدی است و در هیچ جای فضای مجازی قابل جستجو نیست. این را نه از برای خودبزرگ بینی و غرور، که برای توجه و تعمق متفاوت و ویژه در پست ها نسبت به سایر نوشته های فضای مجازی، میگویم.

******************************
و حرف حساب: آیت الله فاضل ره فرمودند:
" 50 سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود..."

یازهرا س.

مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

جهادی نوشت (22)

يكشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ق.ظ

محبت به توان دو


سیزده شب از اقامت پرکار گروه مون توی روستا میگذره. عقربه های خسته و قهوه ای ساعتم، یک و ربع بامداد رو نشون میده که یهو توی جمع پنجاه نفره مون، غلغله ای به پا میشه.  و کمی بعد صدای گیس و گیس کشی!  میرم داخل مقر. چه خبر که نیست! 

- "کی میره این همه راهو!؟ عاقا بی خیال شید تو رو به ابالفضل! ماها لِه لِهیم! لِهههههههههه!  شوخیشم نکنین."

موضوع از این قراره که فردا صبح زود باید یکی دو نفر از بچه ها تا شهر برن و شیشه های مدرسه ی در حال ساخت رو از شیشه بری، تحویل بگیرن.  اما خستگی وحشتناک کار عمرانی دو هفته ای، اونم زیر این گرما، نای داوطلب شدن رو از بچه های باصفامون گرفته. تا حدی که برای پیدا کردن برگه واسه قرعه کشی(!) که اسم هرکی دربیاد اون بره، حاضرن جنازه هاشونو از این اتاق به اون اتاق بکشونن و حنجره و اعصابشونو خرج کنن اما لذت خواب فردا صبح تا ظهر رو از دست ندن.  طفلیا. واقعا توی این شرایط، هیچی از این بدتر نیست که تصور یه خواب شیرین رو هم از بچه ها بگیرن.

- "من میرم."

خودم وقتی متوجه میشم چی گفتم که دیگه کار از کار گذشته و با انفجار شادی، صدای سوت و کف ممتد بچه ها، روستا رو برمیداره.  علیرضا میگه: "دمت شوفاژ صحرایی! الهی همین امشب شهید شی داداش."  درجوابش مرتضی میگه: "آخه دیوانه جان اینم دعا بود کردی؟! به هزار بدبختی یه داوطلب پیدا شده واسه فردا. حالا میگی زاررررت همین امشب شهید شه!؟  دعات تو حلقم!" 

صبح با یکی از بچه ها میرم شهر. ساعت شیش و نیم جلوی شیشه بری، یه تویوتا کرایه میکنم برای حمل بار. صاحب مغازه آقامسلم که از برادران اهل سنت مون هست، از راه میرسه. تقریبا ساعت هشت. خودم رو معرفی میکنم و شیشه ها رو با احتیاط با برادر آقا مسلم میاریم بیرون مغازه. گفتگو با سوال آقا مسلم شروع میشه.

- شیشه ها واسه کجا هست؟ 

- مدرسه.  یکی از روستاهای همین اطرافیم. مدرسه دبستان هست که ان شاءالله شیشه هاش نصب بشه دیگه کار، تموم میشه و تحویل داده میشه به آموزش و پرورش.

- توی همین تابستون ساختین؟  هوا خیلی گرمه که. 

دکمه های باز پیرهنم رو طوری کنار میزنم تا عکس روی تی شرتم، خوب توجهش رو جلب کنه. بعد جواب میدم.

- خب یه محبتی یه نقطه اشتراکی بین من و تو بوده که ما رو این همه راه کشونده اینجا تا بچه های بلوچ کشورمون بخاطر نبود مدرسه و امکانات تحصیلی، از درس و مدرسه محروم نشن. 

نگاه عمیقی بهم میکنه و صدایی ازش درنمیاد. فقط حس میکنم از این به بعد داره دو برابر توان و نیروش، مایه میذاره که شیشه ها رو قرص و محکم با طناب ببنده تا توی ناهمواری مسیر، اتفاقی براشون نیفته.  اما انگار دلش هنوزم راضی نیست. 

میره بالا و تموم شیشه ها رو میاره پایین. برای هزارمین بار، شیشه ی خیس عینکش رو با پیرهن خشک میکنه. بنده خدا دوباره از نو، مقواهای بیشتری کف ماشین پهن میکنه. با احتیاط و نظم بیشتری، شیشه ها رو بشکل اریب می چینه و جای ایستادن شون رو بررسی میکنه. دور تا دور شیشه ها رو با مقوا، حفاظ ایجاد میکنه. بعد با دقت بیشتری طناب ها رو دور مقواها می پیچه و به میله های آهنی ماشین گره میزنه. اما بازم دلش راضی نمیشه. 

عرق از سر و روش میریزه. دیگه دارم نگرانش میشم.  براش مشتری اومده اما هنوز درگیر بستن شیشه های ماست. میره میگرده و چند تا لاستیک پیدا میکنه و دورتادور مقواها قرار میده. چندبار از دو طرف میکشه و بالا پایین میکنه تا از استحکامش مطمئن بشه. اما بازم انگار یه چیزی کمه. دست آخر حتی از وسایل توی خود ماشین هم برای امنیت بیشتر شیشه ها استفاده میکنه. ینی هرکاری ازش براومد، این بشر کرد! از این بهتر توی این وضعیت نمیشد کسی رو پیدا کرد که اینقدر دلسوزانه بار رو ببنده. 



کارش که تموم میشه، روبروم وامیسته. تشخیص اشکای صورتش از عرق جبینش، تقریبا محاله. خیلی دلم میخواد قصه ی این یک ساعت آخر رو که اینطور عاشقانه کار کرد، بفهمم که یهو بی هوا اومد جلو. خم شد و عکس تی شرت رو بوسید و به پیشونیش کشید.  چشمامو می بندم و از ته دل خنده ی ملیحی میکنم.

خداحافظی قشنگی میکنیم و محکم تر از بستن شیشه ها با هم دست میدیم. تو دلم غوغایی به پاست. همون جا وامیستم و قبل از سوار شدن، به عمامه ی سیاه و محاسن سفید صاحب عکس نگاه میکنم و آروم میگم:"آقا سید! یه بوس طلب ما."

تابستان 92

----------------------------------

* سخنرانی مقتدرانه ی خطبه های روز عید، ماهمو عسل کرد. لاف در غریبی! :))

**عشق نوشت: گیرم رقبا بر در تو صف زده باشند / تک بوسه ی ما را بده، یک دانه صفی نیست!

  • ۹۴/۰۴/۲۸
  • ۱۲۱۲ نمایش
  • سوره کوثر

نظرات (۲۳)

زبان به مدح گشودن اگر چه آسان نیست 
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست 
ز عطر نام تو بوی بهشت می آید 
خمینی دگری بر کسی که پنهان نیست 
شهید زنده ای و روح جاری اخلاص 
کسی چنان که تو، هم پایه شهیدان نیست 
سزاست این که چنین تشنه کلام توام 
که هیچ باغچه ای بی نیاز باران نیست 
ولایت تو همان عشق خاندان «علی» ست 
ز سعی از تو سرودن دلم پشیمان نیست

پروانه نجاتی



من فدای عمامه مشکی و محاسن سفید عکس روی پیرهن بشم

پدر مهربونم. شرمندتم سرباز خوبی نیستم براتون

  • بهارنارنج
  • سلام،خداقوت.

    خیلی قشنگ بود:)
    بنده خدا در حد توان تلاش کرده و کم نزاشته...
    یاد عکاس همراه رهبرمون در سفر افتادم...یعنی دیدن سربازی خالصانه و در عمل برا رهبر،میتونه ب اندازه دیدن خود حضرت آقا تاثیر خودش رو بزاره...
    چقدر قشنگ محبت ش رو به رهبرش نشون داده،با تمام تلاش برای سالم رسیدن شیشه ها به مقصد...

    شما در جهادی الحمدلله از این زیبایی ها کم ندیدید...گوارا...


    اوج معراج نشینی من این است آقا.  سفره ی روضه بگیرم دم ایوان شما.
  • بهارنارنج

  • بالاخره شیشه ها سالم رسیدن به مقصد؟!؟
    پاسخ:
    آره. الحمدلله کما هواهله.
    اون روز معلم های مدرسه هم برای جا انداختن شیشه ها کنار گروه مون مردونه کمک کردند. بچه های مدرسه هم گالن گالن آب آوردند و مدرسه رو شستند. همون تابستون کار تحویل داده شد.
    آقا سید علی عزیز! محبوب دلی...
    مخلصیم آقاا...و لو کره المشرکون



    درسی که ما از قرآن گرفته‌ایم، درسی که ما از اسلام گرفته‌ایم، درس ایستادگی و مجاهدت و وحدت و اتحاد است؛ اتحاد دلها و دستها با یکدیگر؛ مخصوص ملت ما هم نیست؛ اتحاد در دنیای اسلام. امروز شما ببینید یکی از نقاطی که دشمنان ما بر روی آن به طور کامل تکیه میکنند، برافروختن اختلافات مذهبی است؛ شیعه و سنی.
    آدمهائی که نه به شیعه عقیده دارند، نه به سنی عقیده دارند، نه اصل اسلام را قبول دارند، طبق میل سرویسهای جاسوسی آمریکا و اسرائیل می‌آیند پشت بلندگوها می‌ایستند، از توسعه‌ی تشیع اظهار نگرانی میکنند! شما چه میفهمید تشیع چیست؟! چه میفهمید تسنن چیست؟! (۱۳۹۱/۰۳/۲۹)

  • یافاطمه(س)
  • با احساس افتخار که پشتش غبطه بودو پشت این غبطه غم...مطلبی که اسمشو برای خودم گذاشتم مذهب به طعم محبت...ببخشید،ولایت به طعم محبت.. خوندم..

    یاد پستی افتادم که تو یه مکان تفریحی نمایشگاه زیبای نماز جماعت برپا شد..

    اینم برگزاری یه نمایشگاه دیگه بود..

    نمایشگاه زیبای ولایت..

    امیدوارم منو دوستام به لذت خوندنش تنها بسنده نکنیم..یه نگاهی به خودمون بندازیم ببینیم ما کجاییم...ما برای اسلامی که بدون ولایت معنی نداره چیکار کردیم..بریم زندگی مظلومانه ی مومنین  صدر اسلامو مطالعه کنیم به اینکه دختر بچه های سادات یه دونه چادر داشتنو نوبتی نماز می خوندن،از گرسنگی هلاک میشدن...اینجوری اسلامو به ما رسوندن.الان ما خواسته باشیم به آیندگان برسونیم با شکم سیرو سر فرصتو اینا نمیشه...یه عده که راهشونو پیدا کردن و داریم میبینیم..در حال جهادن،پستیم اگه میذارن برای امثال من کلاس درس زندگی جهادیه ...ما کجاییم؟(اینارو  اول به خودم گفتم)

    خدایا!......خودتون دعا کنید.......التماس دعا

    سلام. دیشب نشد اینو بپرسم!
    این شعرایی که توی عشق نوشت می نویسید از کیاست؟ میشه شاعرشونم بنوبسید. بعضیاشون خیلی خاصن!
    ممنون
    پاسخ:
    سلام. بله. لازمه که بدست تون برسه.

    درمورد عشق نوشت ها شاید یه روز پستی نوشتم. خودش یه چیزیه!

    پست ها فقط پنجاه درصد حرف های نویسنده در اون مطلب هستند. پنجاه درصد حرف های نویسنده توی عشق نوشت هاست که معمولا دیده نمیشن و از نظر مخاطب شاید اهمیت کمتری دارند.

    اگر عشق نوشتی که بخوام رو پیدا بکنم، که هیچ. اگرم که نه، خودم میگم.
  • ترنم تنهایی
  • سلام

    خیلی عالی بود. چه دوستهای باحالی دارین.باخوندن پست یاد خاطرات شیرین و خنده دار جبهه که خوندم افتادم .......

    راستی توی عکس به طور نامحسوس تبلیغ کردین ها.......... :)

    عشق نوشت ، بی نظیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

    پاسخ:
    سلام. گوارای وجود همسنگر.

    از بعضی دقت نظرها بشدت زجر میکشم. در حدیکه احساس پشیمونی میکنم از تصویر گذاشتن برای پست هام.
    ازطرفی فکر میکردم مخاطب وبلاگم مثل خودم از دست بردن توی عکس، بهر دلیل، احساس رنجش کنه. 

    تصویر، تصحیح شد.
    سوره کوثر از تبلیغات برای کسی جز امام حسن ع فراری و بیزاره.
  • ذهن زیبا به یا فاطمه(س)
  • سلام استاد! خوبید؟ بهتر شدید؟
    چرا اون قدر عقب بریم. همین زمان رضا شاه(ملعون)
    چه قدر مادرمون، که به خاطر همین چادری که ما دائم از سختی به سر گرفتنش شکایت داریم یا با رفتارای نابخردانه مون اجر داشتنشو ضایع می کنیم، زیر دست عمال این شاه کثیف کتک خوردن و شهید شدن! حتی من یه داستان واقعی خوندم از زن بارداری که فقط به خاطر داشتن چارقد(روسری) زیر کلاهش، اون قدر کتک خورد که هم بچه ش سقط شد و هم خودش شهید شد!!! بله مادرا و پدرای ما برای این که دین به دست ما برسه خیلی زحمت کشیدن حالا ما چه کردیم؟!!
    داریم به خاطر یارانه تو سر هم میزنیم!! یا آب خوردنمون به رفع تحریما بستگی داره؟! :/
    استاد شنیدم دارن آب مجانی پخش میکنن آخه تحریما برداشته شده اولین محموله هم قراره تو کیش توزیع بشه!! :))
  • لیلی مدرس
  • به نام خدا
    سلام.

    تا حالا دیداری با رهبری داشتین؟
    پاسخ:
    سلام. جمال دلبر رو از نزدیک زیارت کردم.
    اما برای جهاد و جهادی هنوز محضر یار طلبیده نشدیم.
  • یافاطمه(س)
  • سلام دوست عزیزم.خوبم خداروشکر.شما خوبین؟میگن آدمارو هر جور خودشون دوس دارن صدا بزنین(تبسم)..خواهر عزیزم؟میشه بهم نگین استاد آخه واقعا استاد نیستمو دوس ندارم باشم...میگم کاش اون روز بحثو تموم نمی کردیم و به یه نتیجه ای میرسیدیم..از یه خانومی که تو حوزه تدریس می کنن پرسیدم..ایشون گفتن بحث رویت هلال و یه سری چیزای دیگه کلا وظیفه ی حاکم اسلامیه و مراجع تابع حاکمن مگه افرادی که ولایت مطلقه رو قبول ندارن.....ینی این مراجع بزرگوار برخلاف حضرت امام ره ولایت مطلقه رو قبول ندارن...جالب بود..


    سلام. اول در مورد استاد گفتنم:
    نشده شما کامنت بذارید من ازش چیزی یاد نگیرم پس چه بخواید چه نخواید روزی من از تعلم توی دستای شماست! موظفید استاد من باشید!:)))
    دوم این که منم موافقم چون هنوز دارم تحقیق میکنم. حالا من یه مصاحبه خوندم تو خامنه . آی آر(این آقای رییس ستاد استهلال اسمشون چیه؟) گفته بودن به فتوای آقا رویت هلال حکمش حکومتی نیست ولی اقامه نماز عید حکمش حکومتیه یعنی هروقت رهبری اعلام عید کنن و نماز برقرار بشه مراجع دیگه نمیتونن روز دیگه ای اقامه نماز عید کنن.علتشم گفته بود که جالبه ولی حالا همون پست تولد میگم. اگه شد!
    اگه موافق باشید بحثشو توی همون پست تولد کریمانه ادامه بدیم.اصلا هروقت خواستیم باهم معاشرت(!) کنیم :)) بریم همون جا کامنت بذاریم. البته با اجازه مدیر وبلاگ!
    البته این که این مسئله رو قبول نداشته باشن تا وقتی به هرج و مرج در جامعه و سست نشدن پایه های حکومت اسلامی منجر نشه خیلی مهم نیست میشه بهش به چشم یه اختلاف علمی نگاه کرد. اما رفتارشون وقتی میگن قبول داریم ولی خلافش عمل می کنن...جای تامل داره!
    پاسخ:
    لطف کنید در مورد پست های دیگه اینجا صحبت نکنید. تشکر.
    سلام
    فکرمیکنم هیچ چیزجز محبت ولایت نمیتونه یک جهادگررو دراوج گرمای سیستان دلگرم کنه...
    وچه رسالتی بهتراز رسوندن عشق رهبربه مردمش حالابه هرقیمت وسختی که باشه وچقدرزیبامیشه وقتی یک دل اماده این محبت رودریافت میکنه 
    وچه خوب فرمودندشهیداوینی:
    انان که معنای ولایت رانمی داننددرکارماسخت درمانده اند...(رهبرم)ماطلعت آن عنایت ازلی رادرنگاه شمابازیافتیم.
    گمونم خیلی هامون اون هفته منتظرفرمایشات اقابودیم
    تاشروع به صحبت میکنندتمام گردبادهاوطوفانهاروخنثی میکنندوهمه دست وپازدنهایی که ماههاوسالها این مثلاابرقدرتهاروش وقت گذاشتن ونقشه کشیدن رو با یه دقیقه صحبت به سراب تبدیل میکنن براشون...واقعاحالشون بعدفرمایشات اقادیدن داره ....واقعیت اینه ک اینهااصلاعددی نیستن امان از ولی ناشناسانی که توکشورخودمون هستن ودل اقامون روخون میکنند...بگذریم
       
          پرچم به دست توست جمع است خاطرم
             باتومهم که نیست حرف وحدیث ها

    چه افتخاری داره عشق ولایت داشتن
    خوش به حال دل مامثل توآقا دارد.
                          *اللهم احفظ قائدناالخامنه ای*
  • یافاطمه(س)
  • نمیدونم قضییه چیه ذهن زیبایم

    در مورد اخطاری که از مدیر وبلاگ گرفتیم فک کن ببین با این کلمات چه طور میشه یه جمله درست کرد..رویت هلال،مرجع تقلید،شیشه،جهادی،عید فطر،مدرسه،خطبه های عید و...شاید اینجوری اجازه داشته باشیم  اینجا معاشرت(!)کنیم؟معاشرت چی هست؟ پست تولد قراره چی بشه؟ذهن زیبا هیچکی پاسخمو نمیده(غمگین)اسمشو بذار محبت از نوع اذیت(غمگین)...راستی اخطار..ببخشید بچه ها الان شیشه هارو نشکوندن؟اینبار ذهن زیبا میاد برای بسته بندیش(لبخند)از قدیم گفتن از دیگران مایه بذارید هر چند منو ذهن زیبا نداریم..از الان اخطارو جدی گرفتم..هر جا تولد رفتی اطلاع بدی دوستم

    پاسخ:
    خانم یافاطمه س

    قرار نیست هر صحبتی هر جایی انجام بشه. بحث پیرامون هر خاطره، صحبت پیرامون همون خاطره رو میطلبه. من از هر بحث فقط زیر پست مرتبط با همون بحث استقبال میکنم.
  • ذهن زیبا به یا فاطمه(س)
  • چیز سختی نگفتم!
    بریم مطلب "تولد کریمانه" اونجا کامنت بذاریم! توی ستون اخرین مطالب نگاه کنید
  • یافاطمه(س)
  • ببخشید خواهر عزیزم..اون کامنت  مختص شما تنها نبود،ان شاءالله تو یه فرصت مناسب توضیح میدم براتون ..بگذریم..قبل از مذاکره  بهتره شیوه ی مذاکره،موضوعات مورد مذاکره،مکان مذاکره،گزینه های روی میز مذاکره کنندگان،و تمام اینا توسط رهبری و مذاکره کنندگان مشخص بشه،ممکنه رهبری صلاح بدونن قبل مذاکرات پشت درهای بسته شفاف سازی شه در مورد تمام اینها،یا حتی برای تیم مذاکره کننده همه ی اینها سوال باشه  اون وقت چی؟،...اینها روشن بشه،ولایتمداری مذاکره کنندگان همچنان پررنگه و مثل برخی علما ناخواسته از ولایت هزینه نمیشه و سوءتفاهمی پیش نمیاد که باز کار به استیضاح بکشه..حضرت آقا همیشه ابتدا مذاکره کنندگانو توجیه می کنن بعد می فرستن سر میز...پیوست توافق مهمتر از اصل توافقه.من فکر می کنم کاش ابتدا پیوستو می خوندن بعد جشن می گرفتن یا در موردش صحبت..
    و یه نکته برای تسریع و به نتیجه رسیدن مذاکرات،رهبری و دو طرف مذاکرات پیشنهادای خودشونو میگن...آخه مذاکرات بی هدف فایده نداره،اونجوری توانو رو داخل بذاریم بهترنیست؟
    چقد مذاکرات پیچیده بود و قابل بحثه..فک کنم 12 سال طول کشید؟

    نمیدانم چه محبتی ست دوست داشتن آقا سید علی که دیگر برای دور هم جمع کردن عده ای همین تنها اشتراک کافی ست...

    اختلافات بزرگ، خجل میشوند از خودنمایی...

     

    پاسخ:
    اوهوممممم.

    ای دو چشمانت چراغ شام یلدای همه 

      آفتاب صورتت خورشید فردای همه

    ای دل دریایی‌ات کشتی نشینان را امید 

    وی نگاه روشنت فانوس دریای همه

    ای بیان دلنشینت بارش باران نور 

       وی کلام آتشینت آتش نای همه

    خنده‌های گاه‌گاهت خنده خورشید صبح 

    شعله لرزان آهت شمع شبهای همه

    قامتت نخل بلند گلشن آزادگی 

      سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه

    گر کسی از من نشانی از تو جوید،گویمش 

       خانه‌ای در کوچه باغ دل، پذیرای همه

    لاله زار عشق یکدم بی گل رویت مباد 

      ای گل رویت بهار عالم آرای همه


    یعنی کاری که عکس آقام میکنه حتی زنده و حی  خیلی ها یک هزارمش و یک میلیونیومش رو هم نمیکنه



    یه عشق نوشت اربعین

    توی  پیاده روی یه پیکسل نصب کرده بودم رو چادرم و خودمو متبرک کرده بودم

    خود بدست آوردنش هم برام ششیرین بود

    قبل رفتن خیلی دنبالش گشتم ولی پیدا نکردم . یه چفیه عکس آقا همون اول کاری  یه هم کاروانی هدیم داد که تو نجف عروس شد. با عکس و سنجاق و پاره شدنو و غیره سر کردیم. 

    یه بار یه دختر خانومی جلوم بود که روی کولش کلکسیون کلیپس داشت. اوخ کلکسیونر پیکسل بود. آقا , امام , شهدا و غیره

    منم به لطافت قلوب تو اربعین ایمان داشتم. بلندبه دوستم گفتم. نه خداییشش انصافه یکی این همهههههههه پیکسل داشته باشه و ما هیچ. دختر خانوم برگشت و گفت هر کدومو دوست داری بردار. 

    ومن :) 

    یه چی تو مایه های ذوق مرگ

    یه جور  انگار همراه و اطمینان قلبم بود


    حالا اصل قضیه

    تو حرم ارباب داشتم یه خانومی رو توجیه میکردم. یهو کناریش دست کشید  رو عکس آقا و بوسیدش . واین شد شروع یه دوستی و الحمدلله و ان شاءالله خییر فراوون.  
    پاسخ:
    عالی بود. 
  • ذهن زیبا به یا فاطمه(س) عزیز
  • سلام دلم براتون تنگ شده! فعلا معطل آقای مدیریم! خدا کنه زودتر بیاد ما بتونیم چار کلمه با شما اختلاط کنیم!
    پاسخ:
    سلام. 

    اختلاط تون، مستدام :)

    سلام.

    نمیدونم چرا از بعضی نوشته هاتون احساس میکنم مغرور هستید به نظرم کسی که جهادی هست باید خیلی متواضع باشه. اما در جواب هایی که در پست هاتون به مخاطبین میدید متوجه میشم آدم مغروری هستید.

    پاسخ:
    چه لحن آشنایی :)
    انتقاد شما دریافت شد! :)
    برای امثال شما این غرور رو اجباری میدونم!
    سلام علیکم
    به جهت حمایت از وبلاگ شهید مدافع حرم محمدحسین مرادی لطفا این وبلاگ را در جایی مناسب در پیوندهای خود قرار دهید
    منتظر حضور گرم و صمیمی شما در وبلاگ شهید هستیم
    عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
    سلام.انشاالله روزگار به خوشی وسربلندی برات بگذره
    چه خبره؟ کجا رفتید؟
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">