کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

اینجا تکه هایی از لحظات زندگی باشکوهی را می خوانید که لطف "کریمانه" شامل حالش شده است ...

و سوره کوثر پیش از اینکه یک اجتماعی نویس باشد، یک "جهادی نویس" بوده و هست و خواهد بود ...

******************************
معتقدم هر بزرگواری که وارد "کریمانه" میشود، فقط بواسطه ی خدای حضرت زهرا س و خوش روزی بودن او است.

******************************
اینجا دیانت و سیاست به هم تنیده است. اما این، لزوما به این معنا نیست که پیرامون مباحث سیاسی کشور پست جداگانه گذاشته شود و به بحث و نظر پرداخته شود. چشم ها را باید شست!

******************************
هرگونه برداشت، کپی از مطالب، استفاده از قسمت یا تمام متن، تحت هر عنوان، حتی بدون ذکر منبع، نه تنها حلال و مجاز می باشد، بلکه بعنوان نویسنده ی حقیقی و حقوقی مطلب، نشر دهندگان نوشته ها رو در ثواب نگارش آن ها شریک میکنم.

******************************
تقریبا بالای 95 درصد از مطالب این وبلاگ ، تولیدی است و در هیچ جای فضای مجازی قابل جستجو نیست. این را نه از برای خودبزرگ بینی و غرور، که برای توجه و تعمق متفاوت و ویژه در پست ها نسبت به سایر نوشته های فضای مجازی، میگویم.

******************************
و حرف حساب: آیت الله فاضل ره فرمودند:
" 50 سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود..."

یازهرا س.

مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

اربعین امسال روزی‌ام از جایی رسید که فکرش را هم نمی‌کردم. سید، دوستی از اصفهان که او هم فکرش را نمی‌کرد من مشهد باشم، به منزلم آمد‌. از موکب خیالاتم صدایی خاضعانه با لهجه عراقی می‌گفت: "هلا بیوم! هلا بزوار بوسجاد" زائر پیاده امام حسین(ع) خوش آمدی، قدم به کاشانه من بگذار!

گرم صحبت شدیم. از تصادفی که منجر به تجربه مرگ و تماشای کمی آن‌ور تر از دنیا برایش شده بود تا لیست بلندبالای ناکارآمدی‌ها و کارشکنی‌های داخلی که کام مردم را تلخ و تلخ‌تر می‌کند.

گذر ثانیه‌ها را نمی‌فهمیدم. در دل می‌گفتم، خوش به حال آن موکب‌دارانی که منازلی فراخ می‌خرند و هرسال برای پذیرایی بهتر و باکیفیت‌تر از زائران امام، گوی سبقت از یکدیگر می‌ربایند. آن‌ها می‌فهمند در این ضیافت، چه احساس لطیف و بی‌نظیری بندبند وجودشان را فرا می‌گیرد.

 

 

سید، رحمت خداوند بود در این اربعین. از آن‌ها که با خود، حال خوب می‌آورند و تو دوست داری در کنارشان بخوانی:

 

شکر خدا که نان شب ما حسین(ع) شد/ ممنون لطف مادر این خانواده ایم

داریم با حسین حسین پیر می‌شویم/ خوشحال از این جوانی از دست داده‌ ایم".

  • ۱۷ مهر ۹۹ ، ۱۶:۱۰
  • ۲۹۲ نمایش
  • سوره کوثر

مجموعه‌ای دینی که امتیاز مدارس خاص را نیز دارد، جهت پیشنهاد یک همکاری تابستانه آن هم در بخش گزینش دانش‌آموزان مدرسه‌اش تماس می‌گیرد. ابتدا از ضرورت رویکردشان در نحوه جذب خانواده‌ها و فرزندان "خاص" که قرار است یک سر و گردن بالاتر از دیگرانِ "عادی" باشند، حرف می‌زند و سپس از اینکه رزومه‌ام را کامل خوانده و لابلای دیگر افراد با سخت‌پسندی انتخاب کرده، سخن می‌راند. 

 

 ژست حق‌به‌جانب گوینده که حاکی از غلط خواندن سبک زندگی دیگران و دست‌وپا زدن آنان در فرهنگِ تمام‌باطلِ غربی دارد، برایم شگفت‌آور می‌نماید. تا جایی که طلبه جوان صریحا می‌گوید: "اینجا صرفاً محل رشد نخبگان برتر اسلامی و انقلابی است. نه کسی که انگیزه‌های هرز داشته باشد. متوجهید دیگر؟"

 

 در پاسخ، آرام می‌گویم: "چه کسی به ما اجازه می‌دهد اسلام و انقلاب را به شیوه دلخواه‌مان تفکیک و انسان‌ها را به خودی و غیر دسته‌بندی نماییم و در قبال این رفتار، مزایایی را به گروهی اهدا کنیم و از گروه دیگر سلب نماییم؟" قدمت مجموعه‌شان را یادآور می‌شود و سپس بهانه می‌آورد که از شما انتظار نداشتیم! 

 

بی‌تفاوت به سخنش ادامه می‌دهم: "من که خوشبختانه فرصت ندارم در چنین گزینش عجیبی با آرمان‌ پژمرده‌تان هم‌قدم باشم، اما برای آدم‌ها شخصیت قائل باشید و فارغ از دین سیاست‌زده که نگرش تقلیل‌گرایانه از دین را گسترش می‌دهد، از خداباوری دم بزنید. یک قال الصادقِ خوشگل تولید کنید که نوجوان‌تان بشنود و نور زندگی برگیرد. قرارمان این بود که {اگر مردم، خوبی‌های کلام ما اهل‌بیت را بدانند، بدون تردید، دنباله‌روِ ما خواهند گردید}. پس چرا معرفی ما و دین‌ورزی ما این ارادت را در تمام عرصه‌های زندگی مردم‌مان رقم نمی‌زند؟"

 

برخلاف آغاز گفتگو، تماس‌‌مان با یک خداحافظی بی‌روح پایان می‌یابد. کمی آن‌طرف‌تر صدای یک موسیقی رپ به گوشم می‌رسد. یکی از بچه‌های بااستعداد روستا است که لابد طبق معمول، گوشی مادرش را با کلی دعوا برداشته تا دوستش برایش چند آهنگ جدید بریزد. دارد با خود می‌خواند: "دکتر، جون دکتر؟ چرا هی‌ میری دور دور؟ انقد داغِ بدنت میزنه هی‌ بالا کنتور! دکتر، جون دکتر؟ بدو پیکمو پر کن، شمام همینجور که میرقصی بدنتو شل کن..."

 

* عشق‌نوشت: هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن/ بخند! گرچه تو با خنده هم غم‌انگیزی

  • ۴ نظر
  • ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۲۲:۵۳
  • ۴۰۲ نمایش
  • سوره کوثر

چند روز قبل لابلای تحقیقاتم به حدیثی برخوردم. 

به نظرم ارزش داره یه جایی این حدیث رو ذخیره کنیم و در طول روز چندین و چند بار بخونیم. 

امیدوارم اگر مخاطب این حدیث شریف هستیم، خیلی بهمون بر بخوره! 

 

عبدالله بن حَوراء می‌گوید:

مردى به حضور پیامبر(ص) آمد و گفت: مؤمن زنا می‌کند؟

فرمود: «گاهى ممکن است».

پرسید: آیا مؤمن دست به دزدى می‌زند؟

فرمود: «گاهى ممکن است».

پرسید یا رسول الله! آیا مومن دروغ می‌گوید؟

 

فرمود: «خیر! خداوند می‌فرماید: تنها کسانى به دروغ متوسل می‌شوند که به خدا ایمان ندارند!»

 

(منبع: «قَالَ رَجُلٌ لَهُ(ص) الْمُؤْمِنُ یزْنِی قَالَ قَدْ یکُونُ ذَلِکَ قَالَ الْمُؤْمِنُ یسْرِقُ قَالَ قَدْ یکُونُ ذَلِکَ قَالَ یا رَسُولَ اللهِ الْمُؤْمِنُ یکْذِبُ قَالَ لَا قَالَ اللهُ تَعَالَى‏ إِنَّما یفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یؤْمِنُون‏»؛ قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله‏، الدعوات(سلوة الحزین)‏، ص 118، قم، مدرسه امام مهدى(عج)، چاپ اول، 1407ق؛ با اندکی تغییر در: طبرسى، على بن حسن‏، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 174، نجف اشرف، المکتبة الحیدریة، چاپ دوم‏، 1385ق؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى‏، مجموعة ورام، ج ‏1، ص 114، قم، مکتبه فقیه‏، چاپ اول‏، 1410ق.)

 

ببخشید ولی رفتار امروز ما نسبت به دروغ و غیبت بدتر و شدیدتره یا زنا و دزدی؟ 

مثلاً الآن روح رومینا در آرامش به سر می‌بره یا جان پدرش؟ 

 

--------------------------------------

* عشق نوشت: برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد / من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم!

 

** ممنون از همه عزیزانی که احوال سوره کوثر پرسیدند.

  • ۶ نظر
  • ۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۳
  • ۴۳۹ نمایش
  • سوره کوثر

شیخ طوسی مشهور به شیخ الطائفه (به معنای بزرگ قوم شیعیان) از فقهای بی‌نظیر و درجه یک تاریخ شیعه است که از کتاب‌های چهارگانه اصلی شیعه دو کتاب به ایشون اختصاص داره. افتخار شاگردی شیخ مفید رو داراست و به دست خلیفه عباسی وقت، کرسی تدریس کلام بغداد به ایشون سپرده میشه. شیخ طوسی بعد از وفات سید مرتضی، رهبری و مرجعیت شیعیان رو هم به عهده میگیره.

 

ایشون جایی در بحث جواز عمل به خبر واحد می‌فرماید که: «حتی یک باب فقهی نداریم که در آن میان فقهای شیعه، برداشت و فتوای یکسان و یکدست وجود داشته باشد. من بیش از پنج هزار حدیث که مربوط به احکام فقهی است در دو کتابم جمع کردم. گوناگونی و اختلاف در عمل به این احادیث میان فقهای شیعه به قدری است که از اختلاف میان شافعی و ابوحنیفه و مالکی (ائمه مذاهب اهل تسنن) نیز افزون است!» (1)

 

یعنی اختلاف بین فقیهان شیعه، نه در حد لالیگا و لیگ برتر، بلکه در حد چمپیونز لیگ (لیگ قهرمانان) و جام باشگاه‌های جهان! :) اینجا برخی از فقهای متعصب شیعه وارد نقد و حتی خرده‌گیری به مرحوم شیخ طوسی شدند و زبان به اعتراض گشودند که این چی بود گفتی و چه عبارت بدی آوردی و اینا. اما این دست واکنش‌ها همونقدر غیر قابل اعتنا به نظر می‌رسه که شادی غیر علمی برخی علمای اهل سنت برای ماهی گرفتن از این آب مثلا گِل‌آلود! 

 

سپس خود شیخ در ادامه، جمله‌ای می‌فرماید که بس، عجیب و خواندنی است: «با وجود این حجم تفاوت و اختلاف زیاد در آراء، هیچ یک از فقهای شیعه، همنشینی، معاشرت و پیوستگی خود با دوستان و رفیقان را قطع ننموده و هرگز کسی دیگری را به فسق و ضلالت و بیزاری جویی از مخالف متهم نگردانیده است.» 

 

یعنی با وجود اختلاف نظر وسیع و تفاوت در فهم احکامی که داشتند، هیچ‌وقت از دایره ولایت دینی و برادری نسبت هم خارج نشدند، به همدیگه برچسب نزدند، باعث کدورت و دلسردی نشدند، به اسم مقدسات دینی و برداشت‌های حدیثی با هم قطع ارتباط نکردند، بین محیط زندگی و محیط باورهاشون فاصله گذاشتند، اعتقادات شون رو مانع و مقدم همزیستی و دوستی با دیگران قرار ندادند، رفتارهای سختگیرانه و خودبرترپندارانه با مردم نکردند و به واسطه نزدیکی که با فضای آیات و روایات داشتند، دیگران رو متهم به دین ناقص و کج‌فهمی در دین و هزار مسئله دیگه نکردند. 

 

ما ـ تشکیل‌دهندگان جامعه اسلامی و مدعیان دین کامل ـ چه نسبتی با دکترین متعالی فقهای شیعه داریم؟ چرا قضاوت‌های ما چنین رنگ و بوهایی نداره؟  چرا وقتی خودمون رو با این معیار می‌سنجیم، شباهت خاصی پیدا نمی‌کنیم؟ چندبار تا حالا با قایم شدن پشت مقدساتی مثل حلال و حروم، نجس و پاک، محرم و نامحرم، واجب و مستحب، فهم خودمون از دین رو توی سر بقیه زدیم و به دلخوری و کدورت و قطع ارتباطمون، لباس شرعی پوشوندیم؟!

 

+ آقای جوادی آملی: شیخ طوسی می‌فرماید شما فتاوای شافعی مالک و أبوحنیفه، اختلاف این سه مذهب را جمع‌آوری بکنی به تنهایی به اندازه اختلاف علمای شیعه نمی‌شود، اینطور اختلاف دارند! اما خدا فرمود: مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند! (توبه/71) این یک ولایت مشترک است. فرمود این ولایت را با همه اختلافات علمی که دارند، قطع نکردند؛ وقتی از مجلس و مدرس بیرون رفتند، برادرند؛ معلوم می‌شود این علم، علم آخرت است، خیلی حرف است! اختلاف علمی دارند، اما همه پشت سر یکدیگر نماز می‌خوانند؛ معلوم می‌شود آخرت است. آن علمی که وقتی انسان از مجلس درس بیرون رفت این اختلاف را به همراه خودش می‌برد دنیاست؛ آن اختلاف نظر است، اختلاف علمی است، چکار به مسائل ولایت مشترک به یکدیگر دارد؟! فرمود: مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند. اخبار، مختلف است، فتاوا مختلف است، فهم‌ها مختلف است، اما هیچ کسی کاری به دیگری ندارد. این می‌شود شیخ طوسی! او می‌تواند هزار سال بماند که آن روز به عرضتان رسید یک روزی همین سنّی‌ها جمع شدند در بغداد کتابخانه‌اش را آتش زدند، یک روز بعد از هزار سال در همین کنار مضجع ملکوتی امام رضا(سلام الله علیه) برای شیخ، هزاره گرفتند و بعضی از علمای سنّی از بغداد آمدند، همان‌ها که اجدادشان کتابخانه شیخ را آتش زدند؛ گفتند نگویید «شیخ الطائفة» که به شما شیعه‌ها اختصاص داشته باشد، بگویید «شیخ الإسلام» که ما هم در این فخر شریک باشیم. (2)

 

1) العدة فی اصول الفقه، ابوجعفر حسن الطوسی، تحقیق محمدرضا انصاری قمی، جلد یک، ص۱۳۹.

2) مباحث فقه ـ نکاح ـ جلسه 345 (1397/02/09)

 

--------------------------------------------------

عشق نوشت: چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟/ بیایید از عشق صحبت کنیم

تمام عبادات ما عادت است/ به بی‌عادتی کاش عادت کنیم

 

خدایا دلی آفتابی بده/ که از باغ گل‌ها حمایت کنیم

رعایت کن آن عاشقی را که گفت/ بیا عاشقی را رعایت کنیم!

  • ۲ نظر
  • ۳۰ آذر ۹۸ ، ۱۱:۰۵
  • ۴۲۴ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (57)

۳۱
مرداد

تا امام ... 

 

وقتی قرار باشد که چشمی به گنبد بیفتد، پیغامی به شخص امام برسد 

یا زائری، موجودیت خود را پشت ضریح، «عارِفاً بحَقّکَ» بازیابی نماید،

مجوزی عاشقانه نیاز است که پیمودن دو هزار کیلومتر تا امام را به پای دل بدهد.

 

 

تا امام، راهی است به وسعت بیکران دلتنگی.

تا دلتنگی، آهی است برآمده از سوز و گداز ممتد عشق.

و تا عشق، نگاهی است بی‌واسطه از آخرین لایه‌های محزون دل.

 

-----------------------------------

* عشق نوشت: کجا رسد به تو مکتوب گریه‌آلودم؟ / که باد هم نبرد کاغذی که نم دارد!

  • ۱۲ نظر
  • ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۴۴
  • ۶۳۱ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (56)

۰۴
خرداد

اعجاز بوی جهادی!


جهادی، دایرة المعارف فرهنگ‌هاست و ناگزیر، فرهنگ را باید زیست.

زیست یک فرهنگ، دلشوره مقدسی به جان یک ماجراجویی جهادگرانه می‌اندازد.

بوی چشمان یوسف همانقدر دل‌انگیز است که بوی تشنگی سر ظهر بچه‌های گروه در گرمای پنجاه درجه.

بوی سنگ آفتاب‌دیده در کنار کولر گازی، همانقدر جذاب است که بوی ماست ماله‌زده در کنج یخچال خانه کپری.

بوی خیس گوسفندهای مه‌خاتون همانقدر هوا را پر می‌کند که بوی خنده‌های ریــزریـــز طهورا روی شانه اسماعیل.



بوی لباس‌های رنگارنگ زنان، بوی خرمای تازه چیده شده، بوی مسجدی که عنوانش را باران شسته.

بوی کفش‌های جفت کرده به دستان پسرکی که دیشب فقط پنج دقیقه از ته دل با او خندیده ای.

و بوی خوش کریمانه‌های ممتدی که شب قدر یک روستا را به احیای آرزوهای تو صبح می‌کند.

پیامبری اگر این روزها مبعوث می‌شد، جشنواره‌ای از بوی آیات جهادی در آغوش می‌داشت!


--------------------------------------

* شیشه ماه رمضان‌تون بی‌تــرَک. ان‌شاءالله.

 

** عشق نوشت: قبل از شب قدر و جلوتر از بقیه / از دست پُر خیر حسن(ع) امضا گرفتیم

این خانواده اشک ما را پُر بها کرد / قطره فرستادیم و یک دریا گرفتیم ...
  • ۸ نظر
  • ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۳۶
  • ۶۳۴ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (55)

۱۷
ارديبهشت

سه قبله، یک مقصد!

روز سوم بود و طبق معمول رفته بودم میهمان سفره ی دل‌ها باشم.
بلوچستان است و هزار درد. جنوب کشور است و هزاران بغض.
گاهی فکر می‌کنم مردم این خطه، چقدر آگاهانه و دلسوزانه شکیب‌مند و سازگار اند.

لابه‌لای آن غم‌های تلخ، چشمان مادر خانه را که به لبخند ممتد و شیرینی ختم شد، دنبال کردم.
رسیدم به شیطنت دو پسربچه اش که از لحظه آمدن، برای نشستن در کنارم، تسلیم ناپذیرانه در پیکار بودند.
جنگ‌شان بر سر منافع نبود، چون این‌بار اتفاقا دست خالی بودم! بلکه عطش در جبران قدم رنجه‌هایم بود.
صدای روحبخش اذان روستا، قائله غروب را ختم کرد و برای نماز کنار هم نشستیم. آرام اما متفاوت.


بچه‌ها شیعه نبودند اما رفته بودند برای خودشان، سنگ و مُهر آورده بودند!
در قاموس بزرگان، جای این رسم کودکانه خالی است. اینجا معصومیت، مقبولیت می‌آورد!
انبوه عشق بود که می‌بارید. به قول شاعر و تحریف من: باران و چتر و شال و شنل بود و ما سه تا!
قبله‌های بلوچستان هیچ وقت اینقدر زود به هم نزدیک نشده بود!

---------------------------------

* عشق نوشت: من در به در او به جهان آمده بودم / گفتند: کجایی؟ به جهان آمده رفته!
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم / آنقدر به عمرم رمضان آمده رفته ...
  • ۳ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۰۷
  • ۶۷۷ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (54)

۰۷
ارديبهشت

محروم کیست؟


چند روزی است که به همراه گروه جهادی مان به روستایی جدید آمده ایم. در جمع بازی بچه ها، پسرک پرشور و پرشیطنت، گرم بازی است. راحت بگویم: کمپوت انرژی! اصلا بیگانه است با خستگی. خودش هم انگار می‌داند که قرار است سوژه امروز دفتر خاطرات اردوهای جهادی ام باشد!

آخر ، وقتی روی خاک‌ها نشسته ام و با شوق به بازی بچه‎ها نگاه می‌کنم، نفس‌زنان می‌آید کنارم.

- اجازه! اسم روستای ما محرومه! واسه همین به ما هم میگن بچه های محروم. 


بغض می‌کنم.

- کی این اسم رو برای شما گذاشته عزیزم؟ کی این حرف رو زده؟ محروم، منم. محروم، ماییم که از دیدن تو و بچه‌ها و این همه قشنگی های شما بی نصیب موندیم. محروم، دست‎های سرد ماست که سر و صورت شما رو نوازش نمی‌کنه. محروم، من و روزهای تکراری و کلیشه ای شهر منه که پاکی آسمون یکدست کویر روستای قشنگ شما رو درک نمی‌کنه.

گونه‌های خیسم را پاک می‌کنم و آرام‌تر می‌گویم:

"محروم منم که وابستگی‌های دلانه ام به عکس پروفایل و لایک‌های مجازی، "من" ام را از فرصت به آغوش کشیدن سادگی‌های پرشکوه بچه‌های نازنین روستا "محروم" کرده است ..."

-----------------------------------
* عشق نوشت: در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلوده ی یوسف ندریده ...
  • ۱۳ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۴۵
  • ۶۵۰ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (53)

۲۵
فروردين

موتورت روشن!


برای بعضی انسان‌ها باید غبطه خورد و فقط داشتن شان را آرزو کرد. 

آدم‌هایی که موتور زندگی شان روشن است!

نه فقط همین، که موتور زندگی دیگران را هم روشن می‌کنند.

گویا با همین امکاناتی که در دست دارند، می‌خواهند کل دنیا را به میل تو زیبا بسازند.



زندگی، قصه مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند: فروختی؟ گفت: نخریدند، تمام شد.

اما اگر موتور زندگی ات را برای لبخند کوچک دیگران روشن کنی تا چرخش برای بیش از تو بچرخد، 

روی هوا تو را می‌زنند و همان ابتدا، نقدا نقد می‌خرند.

جهادی، اعجوبه هایی در خود، شریک دارد که موتورشان برای یک لبخند کوچک هفت نفره، روشن است.

حتی اگر کوچکترین موتور در کوچکترین روستای دنیا باشد!


---------------------------------------

* عشق نوشت: سبز می‌پوشی، کویر لوت جنگل می‌شود / عاقبت، جغرافیا را هم تو عاشق می‌کنی!

  • ۹ نظر
  • ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۵
  • ۶۰۲ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (52)

۱۷
فروردين

بغض کُِشی!


اولش ریز ریز می‌خندید. هنوز نگران این بود که قرار است بچه های جهادی امروز فردا از روستا بروند.

فکر نمی‌کردم اینقدر زور داشته باشد. بغض داشت اما می‌خندید و می‌کشید.

انگار می‌خواست برنده شود تا شاید برگشت ما را چند روزی به عقب بیندازد. 

بغضی که در خود می‌کشید، داشت مرا می‌کشت!

خنده اش هر لحظه ممکن بود منفجر شود و مرواریدهایی درشت روی صورتش ببارد.

اصلا برای همین، صدایش توی خندیدن آن همه بچه‌ گم نمی‌شد.



دیگر مقاومت ممکن نیست. دل این بچه تاب نمی‌آورد رفتن ما را تماشا کند.

ببین چه زوری ریخته است توی این چادر نماز طفلی!

انگار طنابی را چنگ زده که اگر رها شود، برایش گران تمام می‌شود.

نمی‌دانم باید در این ماراتون دلدادگی پیروز شد یا به معصومیت محبت چشمانش، باخت؟

و این برزخ، سرّ الاسرار جهادی نوشت هایی است که هرگز پایانی برایش نیست. 


------------------------------

* بعد چند ماه، سلام. 

** عشق نوشت: ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﻋﺸﻖ/ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ...

  • ۸ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۳۰
  • ۶۵۰ نمایش
  • سوره کوثر

چالش زیارت (8)


فکر کن! 

همین کبوتـــــری که امروز روی گنبد پریده، دقایقی را هم بر روی کپـَــرهای داغ بیابان‌های جنوب نشسته است.

و کنــج هر کپــــری، قاب عکسی از زائری را گذاشته که برای اولین بار، به میهمانی امام رضا (ع) دعوت شده است.

و کبوتـــــر حالا، واژه‌ها را به جان خلوت دخترانه اش ریخته است: کپـــر ... آرزو ... جـــادّه ... گنبد ... زیـــــارت ... حــــــــرم ...



وه که عجب شیرین است. 

تـو، بعد از یک سال، بهترین دانش‌آموزان مستعد روستا را گلچین کرده‌ای تا به اردوی علمی آموزشی مشهد بیایند.

و تو چه می‌دانی که در دل او چه شور و غوغایی برپا بوده که آرزویش را به نقش درآورده است:

" یا علی بن موسی الرضا، ای کسی که از بندگان خوب خدا هستی، از تو می‌خواهم برایم دعا کنی که . . . " 

اعجاز موالی را ببین، که اینجا بدون پرچم گنبد، بدون تشریفات، دلی برای عهد با امامش، این‌سان، به تپش افتاده.

برهان لم و ان و منطق استدلال و جملات و قضایای حملیه و شرطیه منفصله و منقطعه را رها کن.

از جهادی نیز معجزه برمی‌آید!


-----------------------------------

* هنوز فرصت سهیم شدن در سفره این زیارت اولی های نخبه و آینده ساز رو دارید! اینجا کلیک کنید.


** خمینی نوشتخود را از مردم پابرهنه و مستضعف و بی پناهی که تمامی عزت ما رهین منت و خدمت آنان است، و شهیدان و جانبازان و اسرا و مفقودین نیز از همین قشرند، دور نسازید.


*** عشق نوشت: ای چتر بلندت به سر بی سر و­ پاها / بی‌مثل ترین است گل نام شماها

آغاز کریمانه‌ی هر وعده از این سو / آن سوی کــَـرم‌خانه‌ی تو تا به کجاها

خالی نشده کوچه‌ی احسان نگاهت / هر لحظه پر از سیل بروها و بیاها

هر وقت که بند آمده راه نفس شهر / یعنی دم در آمده آقای گداها ...

  • ۱۰ نظر
  • ۲۵ تیر ۹۷ ، ۱۲:۴۵
  • ۸۰۴ نمایش
  • سوره کوثر

چالش زیارت (7)


ظهر بود و بیابان برای از پا انداختن مان، مچ انداخته بود. هرچه بیشتر مبارزه می‌کردیم و به روی مبارک نمی‌آوردیم، حجم کارهای اردو، طاقت فرسا بود و جانکاه. آنقدر که اصلا نفهمیدیم وقت ناهار رسیده و جوان همراه مان، برای بردن مان به منزل آمده است.

پیرمرد و همسرش، تدارک ناهاری دیده‌اند که با شناخت من، چنین غذایی مدت‌هاست در این خانه سِرو نگردیده. اما خوشحال اند که آخرین روز حضور در روستا، میهمان ایشان هستیم و بر سر سفره پر محبت شان نشسته ایم. ما هم خوشحال و البته شرمنده. 



صحبت پیرمرد بلوچ، برایم جذاب است. "ما هرچه داریم و نداریم، برای این کشور گذاشته‌ایم. از فرزندان‌مان که تمام روز در مدرسه هستند و بعد در مسجد، با شما کلاس فرهنگی دارند. از همسرم که از بیماری کلیه رنج می‌برد. از خودم که توانایی کار کردن دارم اما کسی به ما کار نمی‌دهد. اربابی اینجا بود که زمین و باغ داشت، دزدی می‌کرد. همیشه می‌گفت: جایی که همه چیز غلط است، خوب بودن هم غلط است."

با دست‌های خودش، گوشت تکه می‌کند و جلویم می‌گذارد. "شما بچه‌های جهادی اما فرق دارید. رایگان، خوبید. بی‌دریغ محبت می‌کنید. تو اگر به ما سر نزنی، هیچ‌کس دیگری هم نمی‌آید. همین که شما می‎آیید ببینید ما زنده ایم یا مرده، والله برایمان کافی است."

حرف‌هایش تلفیق نسیم خنک و آب سردی است بر پیکر گرمادیده ام. 


آخر شب بعد از تعیین ساعت حرکت صبح زائران از روستا، پیرمرد جلو می‌آید. آغوش باز می‌کند و می‌گوید: "به امام رضا سلام برسان. بگو خودش برای ظهور امام زمان دعا کند. بچه‌هایم به زیارت می‌آیند. همه‌شان، فدای صاحب الزمان."

معمولا شب شروع اردو، همه خوب می‌خوابند. اما خواب، از چشم‌هایم رخت بربسته. نمی‌دانم چرا امشب، هوا اینقدر آفتابی است. دلم، روضه‌ی مدینه می‌خواهد که به ساخت و ساز بقیع ختم شود.


برگی از دفتر خاطرات اردوهای جهادی - 1393

-----------------------------------------

* خمینی نوشت: مهم این است که واقعاً این خدمتگزارها که خدمتگزارند، احساس این معنا را بکنند که این توده‌ها بندگان محروم خدا هستند و شما می خواهید به این‌ها خدمت کنید و خدمت‌گزار آن‌ها هستید. 


** عشق نوشت: فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت / نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو

من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم / که میهمان، همه ماییم و میزبان، همه تو!

  • ۱۳ نظر
  • ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۳:۲۴
  • ۸۴۲ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (49)

۲۹
خرداد

چالش زیارت (6)


برای انتخاب دانش آموزان منتخب اردوی علمی مشهد، یک جلسه مصاحبه در روستا شکل داده‌ایم. سوالات مصاحبه، در کنار میزان موفقیت‌های علمی و فرهنگی دانش آموز در سطح مدرسه، شهرستان و استان، ملاک نهایی ارزیابی نخبگان منتخب اردو هستند! پس سوالات مصاحبه مهم و تعیین کننده است. فاطمه نیز، این را خوب می‌داند.


- شما بفرمایید که صمیمی ترین دوستت کیه؟ و چرا؟


- صمیمی ترین دوستم مهدیه است. نه خودشو لوس میکنه نه به خودش مغروره. مهدیه، رازدار و امانتداره. میتونم باهاش درد دل کنم. مهدیه، بی تعارفه و اگه حرفی بخواد بهم بزنه، راحت میگه. آدمی نیست که بعدا بشنوم پشت سرم حرفی زده و یا حرفم رو جایی برده. مهدیه، بهترین دوستمه که حاضرم براش هرکاری بکنم.


- فرض کن، گروه جهادی بین تو و مهدیه فقط یک نفر رو میتونه برای اردوی مشهد انتخاب کنه. به نظرت اون یک نفر، کی باشه؟


نگاهش را به گوشه‌ای می‌دوزد. تمام یک سال انتظارش را در کلاس‌های کانون فرهنگی روستا مرور می‌کند و به یاد برنامه هایی می‌افتد که پیشاپیش برای اردوی مشهد ریخته. سرخ می‌شود. برزخ بی‌سابقه ای را می‌گذراند. چشمانش را به برگه‌های روی میز گره می‌زند که هرکدام متعلق به تعریف بچه‌ها از خودشان است. سکوت، احساس‌اش را در بند آورده و به او بغض تحمیل می‌کند. سرانجام، با غلتیدن اشک، روی گونه‌اش پاسخ می‌دهد.


- مهدیه. دوست دارم اون یک نفر، مهدیه باشه. اون هیچ وقت حرم امام رضا (ع) رو ندیده ولی من پارسال مشهد بودم. آرزوی مهدیه است که گنبد و ضریح امام رضا (ع) رو ببینه. قول میدم اگر انتخابم نکردید، ناراحت نشم به شرطی که مطمئن باشم مهدیه امسال میره زیارت.


- مصاحبه شما تمومه. موفق باشی.


نگاه جدی ام را ادامه میدهم. اشک‌هایش را با گوشه آستین، پاک می‌کند و از اتاق می‌رود. تازه نوبت اشک‌های من است. در دلم چه شوری که برپا نیست. اگر گروه جهادی توانسته باشد تنها یک نفر را به اینجا برساند که پس از یک سال آزگار، انتظار عملی برای اردوی علمی مشهد، اینطور قاطع بگوید "به جای من فلانی بیاید." یعنی گروه، کارش را درست انجام داده و آبیاری لازم به خوبی انجام شده است.


گاهی، در اوج رقابت، رفاقت برنده است. ممنونم ازت، جهادی!


----------------------------------

* خمینی نوشتوظیفه ماست که در حد توان و مقدورات قدرشناس زحمات طبقات محروم باشیم و من میل ندارم که این قدرشناسی فقط در حد تعریف و تمجید ظاهری خلاصه شود بلکه باید در همه نوع امتیازات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به آنان بها داده شود. 


** تشکر از کامنت‌های عمومی و خصوصی پست قبل. اجرتون با سفره دار مدینه.


*** عشق نوشت: ما را نشانده اند سر سفره ی کریم / یکباره خوانده اند سر سفره ی کریم

از عرش هم تمام ملائک یکی یکی / گیسو فشانده اند سر سفره ی کریم

از بس کریم بود که انگشت بر دهن / یک عده مانده اند سر سفره ی کریم! 

  • ۱۰ نظر
  • ۲۹ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۰
  • ۵۸۹ نمایش
  • سوره کوثر

جهادی نوشت (47)

۱۹
خرداد

چالش زیارت (4)


سه سال پیش که قرار بود اردوی زیارت مشهد مقدس برپا شود، مشغولیت ذهنی زیادی داشتم. برخلاف انتظار، هماهنگی تمام کارهای یک مسافرت خانوادگی شیعه و سنی اصلا کار ساده‌ای نبود. سرم را به شیشه‌‌ی لرزان اتوبوس گذاشته بودم و نگاهم را به جاده یک‌دست بم - ایرانشهر داده بودم. تمام فشارهای این مدت را در آرامش خودم، مرور می‌کردم.

"با این بودجه‌ی اندک، با این حجم کار، اونم دست تنها! مگه میشه؟! چه بد شد قبول کردیم... حاجی فلانی هم که پشت‌مون رو اونجوری خالی کرد! اصلا مگه دل زمستون، مردم بلوچ می‌تونند توی هوای سرد مشهد دووم بیارن!؟ نکنه برنامه‌ها طبق چیزی که روی کاغذ آوردیم، پیش نره! وااااای ... اگه کم آوردیم چی؟ ... " 

ناگهان صدای مهیبی رشته افکارم را پاره می‌کند. راننده فریاد می‌کشد. بی‌هوا می‌زند روی ترمز. از صندلی کنده می‌شوم. فریاد متحیری می‌گوید: یااااااا ابالفضل! دختر جوانی پرت می‌شود به وسط راهرو. ساک‌های دستی به پایین سقوط می‌کند. تکا‌ن‌های شدید ماشین، جای هر اراده‌ای را به تسلیم محض داده است. اضطراب چپ کردن در جان همه تپش می‌گیرد و اضطرار مرگ، تمام مسافران را دعوت به شهادتین می‌کند.

هنوز هیچ‌کس نمی‌داند چه شده و اصلا دارد چه می‌شود. اتوبوس شرکت ایران‌پیما، همچون یک دیوانه زنجیری در جاده به خود می‌پیچد. یکی، چشم‌هایش را بسته و دیگری ملتمسانه، این فیلم واقعی را نظاره‌ می‌کند. آن یکی دخترش را چسبیده و دیگری فقط داد می‌زند. همه، می‌دانیم ممکن است تا چند لحظه دیگر هیچ‌کدام زنده نباشیم.



و خدا نخواست که همان سال، عدد جهادی نوشت‌هایم به پایان برسد. 

چیزی شبیه معجزه نبود. خود معجزه‌ بود. معجزه‌ی دعای مستجاب زائران امام رضا که منتظر خادم‌شان بودند.

هنوز نمی‌دانم کدام دل شکسته، کجا و چگونه دعا کرده بود که لاستیک اصلی ماشین، ترکید ولی مسافرانش، نه!

اما می‌دانم، از آن سال دیگر برای هیچ اردویی، غم کم و بیش را نخورده ‌ام. 

به جایش، همیشه با خود خواندم: "با کریمــــان، کارهـــا دشـــوار نیست."


-----------------------------------------

* خمینی نوشت: همه مدیران وکارگزاران و رهبران و روحانیون نظام و حکومت عدل موظفند که با فقرا و مستمندان و پابرهنه ها بیشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمکنین و مرفهین، و در کنار مستمندان و پابرهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگی است که نصیب اولیا شده و عملًا به شبهات و القائات خاتمه می دهد، که بحمداللَّه در جمهوری اسلامی ایران، اساس این تفکر و بینش در حال پیاده شدن است.


** خیلی خوشحالم که بالاخره یک روز این پست رو نوشتم. 


*** به یاری خداوند، پست بعدی چالش زیارت رو همزمان با عید فطر، به نحوه واریز نذورات و هدایای مادی و فرهنگی علاقه‌مندان سفره کریم اهل بیت علیه السلام اختصاص خواهم داد.


**** عشق نوشت: قبل از سلام کردن سائل، سلام کرد / این بار هم کرامت خود را تمام کرد

تا دید فاطمه(س) که گره خورد کار من / ذکر مرا "کـــــریم علــیه الســـلام" کرد 

  • ۱۸ نظر
  • ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۳
  • ۸۸۰ نمایش
  • سوره کوثر