جهادی نوشت (8)
به طعم بغض (2)
روستای محرومی بود. بیشتر فکری و فرهنگی تا مادی.
شیعه است دیگه! یه خدا و یه امام رضا علیه السلام. وقتی شنیدم سه ساله پول های خُرد خرد جمع کردند برای اینکه یه روزی ده سال بعدتر بتونن برای اولین بار در زندگی شون قند شیرین زیارت امام هشتم رو بچشن ، میخواستم نه سوره کوثری باشه و نه دنیایی بچرخه.
از فرداش افتادیم دنبال جور کردن بودجه و تامین هزینه های مالی برای این سفر زیارتی.
پرده اول
- الو حاج اقا سلام علیکم. فلانی پور هستم از بچه های جهادی استان که امسال رسیدیم خدمت تون و ...
- به به چطوری برادر؟ خدا قوت همگی. چه خبر جهادگرا؟
- خدا حفظتون کنه. راستش خبر جدید، طرح جدیدمونه. ان شاءالله داریم برای سفر مشهد مقدس برای اهالی روستا برنامه ریزی میکنیم. حاج اقا از بودجه جهادی استان که قبلتر صحبت کرده بودیم چقدر برای این امر به ما اختصاص میدید؟
- حاجی خدمت تون عرض کنم که فعلا به ته دیگ خوردیم! بودجه سازمانی شش ماهه هم ریخته نشده. حقوق بچه های خودمونم مونده. فعلا شما با جاهای دیگه هماهنگ کن و روی ما حساب نکن تا ببینیم چی میشه. من که از خدامه بتونم توی این آش نخودی بندازم اما ...
پرده دوم
- اقای فلانیان گزارش کار دوساله رو براتون ایمیل کردم. مبلغی که فرمودید کی ان شاءالله واریز میشه به حساب گروه؟
- طرح تون عالیه. بروی چشم. من همین فردا صحبت شما رو در جلسه مطرح میکنم.
- خیر ببینید. ان شاءالله منتظر خبرهای خوب تون هستیم.
. . .
- اقا ما صحبت کردیم خیلی هم بحث کردیم در مورد شما. ببینید بنظرم اصلا این برنامه کار فرهنگی نیست! اینطور کارها فقط هزینه برداره و هیچ سود فرهنگی در بلند مدت نداره. بیشتر اتلاف وقته و من نظرم اینه که کارتون یک کار احساسی هست صرفا.
- شما هفته قبل اینطور فکر نمیکردید هااا. یعنی اینقدر دوستان جلسه تون بزرگوارند؟ خب اگر قراره کمک نکنید مشکلی نیست ولی دیگه چرا زیرآب کار رو میزنید!؟ ما حتی برای ثانیه ثانیه ی اردو از خودحرکت از روستا ، داخل اتوبوس و خود برنامه های زیارتی و تفریحی مشهد خط به خط برنامه ریزی کردیم. اونقدر دقیق که فکر کنم خود شما هم براتون جالب باشه که بچه های روستا خودشون قراره کادر اردو رو هم تشکیل بدن. یعنی تربیت نیرو میکنیم که این بچه ها خودشون مدیریت خودشون و دیگران رو تجربه کنند. حتی وقتی ما نبودیم.
- بهرحال دوستان خیلی صحبت ها کردند. من واقعا شما رو در پیشگاه خدا ماجور میدونم کاری که شما میکنید ما که دست مون به جایی میرسه نمی کنیم. اینام توجیهه راستش وگرنه کار شما خیلی منحصر به فرد و بزرگه. خیییلی! ولی ما راستش نه اینکه بودجه ای نداریم کلا کار رو زیر سوال می بریم. حلال کن ...
پرده سوم
- خوبم ممنون بزرگوار. باز هزار الحمدلله شما اهل همون دیار هستید.درد بچه های محروم روستاهای خودتون رو خیلی بهتر میدونید. یه اردوی سفر امام رضا ع از هزار و یک کار فرهنگی داخل روستا بازدهی اش بیشتره. شما هزینه ای ذیل این برنامه ها تعریف نکردید؟
- چرا. اصلا کار ما همینه ولی بالاخره این برنامه زیر نظر کجا انجام میشه؟!
- سپاه و بسیج سازندگی و مدیریت اردوهای جهادی استان تهران.
- خب ماشاءالله این نهادها که همه منبع پول و ارقام های آن چنانی هستند. یه سوال اصلا چرا ببرین شون این همه راه مشهد؟ پول جمع میکنیم که بریزیم دور؟ همین جا بیاید کار کنید خب.
- بزرگوار شما آخرین باری که زیارت آقا مشرف شدید کی بوده؟
- یه ماه قبل. با خانواده و فامیل. چطور؟
- هیچی. آخه به خانواده هم من میشناسم که پدر و مادر ، هفتاد سال رو رد کردند. شیش تا پسر و ده بیست تا نوه ی شیعه مخلص هم تربیت کردن. ولی آرزوشون اینه تا زنده ان یک بار گنبد طلا رو از نزدیک ببینند. (بغض میکنم) بخخدا بزرگ ترین آرزوی زندگی شونه...
- ای بابا! مگه ما مسئول فقر و تهیدستی و بدبختی های دیگرانیم!؟ چرا فکر میکنید ما باید همه چیز رو درست کنیم؟! کی گفته آباد کردن منطقه محروم وظیفه ماست که حالا بودجه شو از من میخواید؟!هرکس خدا داره و روزی همه با خداست. اینام خدا دارن. گارد محبت گرفتید که چی؟! خود امام رضا بهتر میدونه کی رو بیاره مشهد چطور بیاره چطور ببره ...
- جسارتا حالم داره بد میشه از صحبت هاتون. مبلغ قبلی هم که از دوستان وابسته به شما گرفتیم ان شاءالله تا انتهای امروز باز پس میگردونیم. حواله با حضرت زهرا سلام الله علیها .
پرده چهارم
- ببین برادر. من قبلا هم با دوستان زیادی مثل شما این حرف ها رو زدم. نه اینجا گداخونه است نه کار فرهنگی اسباب بازی! مام تا یادمون میاد به حضور هیچ گروه جهادی دست یاری دراز نکردیم که الان بخواد نعش کشی مالی کنیم!
- اخوی. شنیده بودم توی ستاد تبلیغاتی آقای بوق بودید. اما فکر نمیکردم اینقدر هزار رنگ باشید. تا زمانیکه همین مردم مناطق محروم توی مستند های تبلیغاتی تون اشک می ریختند و شما و نامزدتون سفیر محبت(!) شده بودید این کارها اسباب بازی نبود ها!
- من شما رو در حدی نمیدونم که بخوام پاسخ بدم. شما ان شاءالله بازی پلی استیشن تون که تموم شد خبر بدید ما براتون رایزنی کنیم برای کمک هزینه خرید آتاری دستی!
- بدبختی اینه که شما همونم نمیدید! من دوران دانشجویی ام توی تنگنای شدید مالی از پدر خودم تقاضای پول نکردم! حالا کارم به کجا رسیده که از آدمهای نوکیسه باید تقاضای همکاری مالی کنم!؟ اگر شما رو یه عزیز بزرگوار معرفی نکرده بود من خودم براتون یک تبلت گلکسی تب 2 با حافظه داخلی 32 میخریدم که بچه تون مجبور به بازی های قدیمی سگا و میکرو و آتاری و رشد در فضای فرهنگی صدسال عقب تر از جامعه امروز کشورش نباشه ...
پرده پنجم
- جناب. ما خیلی در مضیقه ایم. از طرفی واقعا میتونم بگم بین گروه هایی که تا بحال دیدم بحمدالله تک هستید ، ولی خب ما فقط پشتیبانی از شما که وظیفه مون نیست. خیلی کارهای دیگه روی دوش مونه.
- سرکار خانم فلانی فر! باور کنین یک مقدار شعور قائل شدن برای گروه های جهادی چیزی از بزرگی کار شما کم نمیکنه. من کجا خواستم فقط از ما حمایت کنید؟ ولی شما گویا یادتون رفته که ما همون گروهی هستیم که سه سال قبل شما و کادر تیم شورای فرهنگی بانوان استانداری تشریف اوردید به استقبال ما در منطقه و اون صحبت های آرمانی رو بیان فرمودید. حالا که کار بزرگ تر از چیزی که فکر میکردید شده ، اینطور دلسرد برخورد میکنید؟
- ببینید من نهایت برای شما صد هزار تومن اختصاص میدم. خوبه؟ راضی میشید؟؟؟
- (صدای خورد شدن تکه های غرورم رو می شنوم) بله. همون رو لطف کنید لا اقل برای یک میان وعده یک روز اردو.
---------------------------------------------------
* سرم درد گرفت برای گذاشتن این پست. تازه می خواستم چندتا شماره به طعم بغض بنویسم. نمیدونم شاید یک مدت جهادی ننویسم.
** عشق نوشت: در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست / می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در میکنی / چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست!
باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟! / باز می خندم که خیلی! گرچه میدانی که نیست ...
- ۱۴ نظر
- ۰۱ مهر ۹۳ ، ۱۶:۲۹
- ۱۲۸۲ نمایش