جهادی نوشت (43)
رسیده ام منطقه. هوا بس ناجوانمردانه، گرم است!
حرارت باد داغی که کعبهی روستا را طواف عشق میکرد، به جانم، شلاق روحبخش جهاد مینوازد.
آمده ام که از پیشرفت کارهای مدرسه بشنوم؛ اما نه از معمار و پیمانکار!
شاید این لطیف ترین ثانیههای سفرهای جهادی است که مردم بدون سانسور، میتوانند از نزدیک، حرفهایشان را ناله کنند و درد دل هایشان را قورت ندهند. چیزی که هیچ مسئولی در استان، به این اندازه لذتش را نبرده است.
مطلع بودم که مردم، سه روز است شاکرانه، از خبر تکمیل بودجه در حال ساخت مدرسه به وجد آمده اند.
پیرمردی که ساکن هفتاد ساله این آبادی است، با خرما و آبمیوه به استقبال میآید.
- اگر اجازه بدهید، امساک کنم. تمام این سه روز را نذر روزه شکر دارم.
خرما را برای لحظات افطارم در مسیر برگشت برمیدارم.
آبمیوه را هم به کوچکترین همراه این سرکشی یک ساعته به مدرسه میدهم؛ دخترک دوساله فرزند معاون دهیار.
مردم بلوچ، خنده بر لب و با دعای خیر به لهجه خود، بدرقه ام میکنند.
جهادی، را با همه نوستالژی هایش دوست دارم!
--------------------------------------
* به زودی با "چالش زیارت" عیدی امسال ولادت کریمانه مولا امام حسن (ع) رو خواهم داد.
** عشق نوشت: چهره اش ، ناز نگاهش به پیمبر رفته / کرم و عاطفه اش نیز به مادر رفته
و در آن لحظه که این کودک شیرین آمد / شک ندارم که خدا نیز به تحسین آمد
- ۹۷/۰۲/۳۱
- ۵۵۶ نمایش