پایان من!
جوانک، در نگاه اول، کمی احمق به نظر می رسید. با همان سبک همیشگی، شروع کرد به نواختن. امشب اما مهمانان سینما، ملودرام عاشقانه تلخی دیده بودند. جوانک، سرما را به شکلی مینواخت که گرمای حروف اش تا عمق چشم هایت بی مزاحم راه مییافت.
سراب رد پای تو ........ کجای جاده پیدا شد؟
کجا دستاتو گم کردم؟ که پایان من اینجا شد
تمام سالن، حالا بیرون سینما، ایستادهاست به تماشای عاشقانه ای تازه از جنس یک خلوت مشترک! سوز حرارت اجرای جوانک، اشک سرما هم را در آورده است. هرکس که پای فیلم، چشم بغض اش نشکفته، حالا، با گوش دل جبران میکند. انگار همه، این کنسرت زنده را کم داشتیم. تجسم این همه لطافت یکجا جمع شده، آن هم میان جماعت خواننده خیابانی این روزگار، غیر قابل باور است.
تو با دلتنــــگیای من ...... تو با ایــن جاده همدستی!
تظــــاهر کن ازم دوری ... تظـــــاهر میکنم هستی...
انگار سانس جدید سینما، بیشتر از داخل سالن، گرفته است! تقریبا کسی نیست که دست در جیب نبرده باشد تا از حال خوب و اجرای ناز جوانک، تقدیر کند.
بغضی سنگین، صدای جوانک را از هم میپاشد. جمعیت در خلوت اشک، به نوستالژی عاشقانه شخصی شان بازگشته اند و با او زمزمه میکنند. جوانک به سرفه افتاده ولی با چشم های بسته تکرار میکند.
کجا دستاتو گم کردم ... که پایان من اینجا شد...
که ... پایان من ... اینجا شد ... که... پ...ایا...ن من ... ای...ن...جـــا ...
صدای نوازنده در میان همهمه ای مبهم، گم میشود. فریاد مرگباری، دچار حضار میشود. همه ترسیدهایم. کسی میگوید: «قلبش، ترکیده!» از چشم و بینیاش، خون بیرون میریزد. انگار حقیقت دارد. صحنه، سخت تر از توصیف قلم است.
چشمهایم، خیره مانده و نمیخواهد روایت را به قلبم برساند. جوانک در همین عاشقانه کوتاه ولی سخت، به عشق جاویدش پیوستهاست. قهرمان قصه عاشقی، جایی جز پرده سینما، بالاخره نقش بیتکرار مرگ را بازی کرد.
ملودرام امشب، تکمیل شدهاست و بغض عشق، بدرقه راه امشب من. در خود مانده ام. پایان جوانک شد همانچه که عمری همه جا، دم میزد از آن. پایان من کجا میشود؟ ...
----------------------------------------------
* عشق نوشت: پایان ماجرای دل و عشق، روشن است / ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی ...
- ۹۵/۱۲/۰۳
- ۸۶۷ نمایش