جهادی نوشت (39)
معجزه
تمام روز مشغول خلوت با جوان های روستا بودیم و خیلی کم پیش میآمد که یادمان از طبخ غذا باشد.
گاهی وقتها پسرها برای اینکه شبی را در مسجد تا صبح با هم باشیم، از ظهر نوبت میگرفتند.
یا بعضی اوقات هماهنگی یک جشن یا مراسم مشترک بچه های شیعه - سنی باعث میشد یازده شب ناهار بخوریم!
اضافه کن رزرو پذیرایی و تیم تزیینات و توجیه دقیق بچه های کادر اجرایی و تببین ریز جزییات و مسئولیت ها.
برای همین، اصولا وقت برای طبخ غذا در عین گرسنگی مفرط پیدا نمیشد.
در این بین که ما در بچهها و روستا غرق بودیم، یک مادر از اهالیمان، غرق در ما بود.
با اجاق گاز تکشعله متصل به کپسول کوچکاش در خانهی کپَری، و البته درهم آمیختگی با احساس مادریاش، کاری را در کمترین زمان میکرد که نمیکرد گرانترین اجاق پنجشعله مارکدار خارجی با گاز پرفشار در زعفرانیهی تهران!
مثلا یک شب در فاصله ای بسیار کوتاه برای مان سیب زمینی و تن ماهی درست کرد.
شاید در کمتر از بیست دقیقه آن هم با فشار پایین یک گاز تکشعله قدیمی!
هر یک لقمهی این غذا کمپوت انرژی و عشق بود.
هنوز در حد و اندازههای این شام، در هیچ روستا و شهر و دیاری نخوردهام و نخوردهاند یاران همراهم.
بی جهت نیست که عزیز دلم میگفت:
دنیای جهادی دنیایی است پر از اعجاز؛ اما بدون سر و صدا و قیل و قال. کریمانهای نرم و عاشقانهای آرام.
---------------------------------------------
* عشق نوشت: آخرش این خاک، ایوانش طلایی میشود / گنبد و گلدسته های باصفایی میشود
این حرم با چهار گنبد میشود بیت الحسن ع / هرکسی اینجا بیاید، مجتبایی میشود ...
- ۹۶/۰۴/۰۹
- ۷۶۳ نمایش
باز هم خواندنی و غبطه انگیز...