جهادی نوشت(19)
هدیه عاشقی (2)
زمان خداحافظی فرا رسیده است.
یوسف با همان سکوت پرحرف خویش، خجالت اش را در گام های روسفید اش می ریزد و نزدیک می آید.
چه کریمانه نفس های عاشقی، به شمارش افتاده است!
دنیا از حرکت می ایستد و پسرانه ای باشکوه پر از سادگی، میزبان تمام قد هدیه ی عاشقی می شود.
یوسف! تو بهتر می دانی و از هر بچه ای بیشتر رنج می بری که با رفتن ما، تنها و تنها خواهی ماند.
آن وقت هدیه ی عاشقی ات را در برابر آن همه دیدگان گره خورده به دستان مان، چگونه تاب بیاورم؟
یوسف! هرکس در این دنیا دلخوشی ها دارد ...
تو هم انتخاب کن. اما غیر از من.
بگذار دلخوشی های مان مثل زمینی ها باشد.
اما مگر می شود؟! جایی که پای تو در میان باشد، زمین از خجالت، آبی آسمان می شود!
پس بیا کاری کنیم.
من از تو سوال نمیکنم برای این هدیه، چقدر، کجا و چه کسی بار اشک بر دوش چشمانش کشیده است.
تو هم نپرس با این هدیه چه بلایی به سر نمازهایم خواهی آورد.
بگذار میان این همه زمین، گوشه ای از دلانه های آسمانی مان، به حرمت عاشقی، مهر کریمانه درج شده باشد ...
اردیبهشت 94
--------------------------------------
* عشق نوشت: من بچه حزب اللهی ام، باشد! ولی خب / عاشق شدن، طبق کدام آیه حرام است؟
- ۹۴/۰۳/۱۹
- ۱۰۲۰ نمایش