جهادی نوشت (18)
هدیه ی عاشقی(1)
آنقدر زیبا کنار یکدیگر در هم تنیده اید که گویا سالیان سال است که چنین عاشقانه برای هدیه شدن مهیا شده اید!
تو ای هدیه ی مادر سلام الله علیها به دستان حسین!
جز حسین چه کسی جاده ی روستا تا حوزه های شاگردی امام زمان را بی انتظار، دوسال و نیم رفته و برگشته است؟
تو باید کادوی عشق بپوشی و در برابر تمام دیدگان دنیا، تقدیم به دستانی شوی که روزی زیور و زینت تشیع می شوند.
راز تو نیز ای هدیه بماند...
حتی اگر برای انگشتری ات که عمرش ده روز هم نمی شود، پای دستان پرغرور و آرام همسر شهید در میان باشد...
تو ای هدیه! رها باش در آغوش حسین من در همه ی ثانیه های روزهای اعتکاف که در دل بچه های روستا، برای اولین بار، رقص عاشقی با نماز شب و قرائت قرآن در هنگامه ی افطار و سحر برپا بود...
تو ای هدیه! بنشین بر نگین دستان آفتاب خورده ی پسر نوجوانم که جشن مبعث را به عشق کریمانه ای بیکران، این چنین پابرهنه از بهشت آسمان تا بهشت زمین را دوید که از جای قدم هایش، همه جا گل های سرخ روییده بود...
تو ای هدیه! بپرداز تاوان عاشقانه های بکر و زهرایی را از دل هرز و دنیایی من و باورهای خاک گرفته ام در این بیابان زمین و زمینی ها ...
تو ای هدیه! برای همیشه به خود فخر کن! مشتری بوسه های تو دستان حسین من است...
اردیبهشت 94
-------------------------------------------
* عشق نوشت: دوباره دلتنگی، دوباره حسرت، دوباره آه / دوباره بی تابی، دوباره فکر دو بارگاه ...
- ۹۴/۰۲/۲۹
- ۹۸۳ نمایش