جایی برای خدا
آوردهاند که روزی مقدس اردبیلی به حمام رفت، دید حمامی دارد در خلوت خود میگوید: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم!
مقدس اردبیلی پرسید: آقا! خب شاه و وزیر ظلم میکنند، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی. اما چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟
حمامی گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد! شما شنیدی میگویند مقدس اردبیلی، نیمهشب دلو انداخت آب از چاه بکشد، دید طلا بالا آمد، دوباره انداخت باز دید طلا بالا آمد سپس به خدا گفت: خدایا احمد از تو آب میخواهد برای نماز شب، نه طلا!
مقدس گفت: بله شنیدم.
حمامی گفت: آنجا، در آن نصف شب، کسی همراه مقدس بوده است؟
مقدس گفت: نه! ظاهرا نبوده.
حمامی گفت: پس چطور همه از این اتفاق، خبردار شدند؟ پس معلوم میشود خالص خالص نیست!
مقدس میگوید یک دفعه به خودم آمدم و فهمیدم این روایت شریف یعنی چه که "ریا در مردم، پنهانتر است از حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک!" (موسوعة سیرة اهل البیت علیهم السلام، ج34، ص 133)
معبود من ... چقدر انتظار کشیدم تا هرآنچه برای تو میکنم، به چشم خلق تو بیاید ...
اسمش را نیز متوقعانه گذاشتم ترویج فرهنگ ناب و غنی تشیع!
خدایا ... جایی برای خودت درونم خالی میکنی...؟
-----------------------------------
* عشق نوشت: دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار / عشق، کاری کرد با قلبم که چاقو با انار!
- ۹۶/۱۰/۲۸
- ۶۸۲ نمایش