جهادی نوشت (4)
به طعم جهادی
شنیدم یک مدت گوشت نمی خورد. دقیقا از وقتی از جهادی برگشته بود.
عقل محاسبه گر سراغم اومد و با هزار و یک تفسیر و موضع حق به خود دادن رفتم سراغش که:
- مرد حسابی شورش رو دراوردی. تو که جنبه نداری کی گفته بیای مناطق محروم؟ آدم که نباید چارتا خونواده شیعه محروم می بینه بره تو خودش و لب به گوشت نزنه. حالا مثلا با نخوردن تو چیزی حل میشه؟ این کارا در شان شما نیست حاجی.
با لبخندی که از اول روی لبش بود جواب داد :
- مولا علی گفت اگر از غم بیرون کشیدن خلخال از پای زن مسیحی بمیری سرزنشی بهت نیست. اون وقت شیعه ی خودش یک ساله گوشت و مرغ نخورده. یک ساله داره روز به روز نحیف تر میشه. کسی حتی نگرانش هم نیست که چی میخوره. از چشمای بچه ها خجالت میکشم حاجی . من که اونقدر دلم بزرگ نیست که از این غم بمیرم. حداقل یه گوشت نخوردن رو که میتونم ...
-------------------------------------------------
* اون وقت یک سوال: این واقعیت داره که یه جاهایی توی نزدیکا و آشناها یه سری مجالس عروسی میگیرن با سه چهار رقم خورشت؟!
** دلم خیلی برای جهادی تنگ شده. امسال تابستون ظاهرا رزق جهادی ما رو ... نوای وبلاگ نوای دلتنگی های یک جهادی نویس ...
*** عشق نوشت: نامه از: امام عصر ع به: ما. "بسمه تعالی. قرارمان این نبود... والسلام"
غمی که کارساز نباشه چه فایده؟! غمی که باعث بشه از پویایی بیفتی چه فایده؟!
غمی که علم و بصیرتت به راههای قدرت گرفتن ظالم رو برات روشن نکنه و فقط نتیجه ش سردرگمی باشهو ضعف (جسمی_روحی) چه فایده؟! هرچند این عادی ترین واکنش یک روان پاک به ظلمه و بی عدالتیه! نخور غذای اون مسئولو که کنارش مردم گرسنه ان!!
اما بد بی عار شدیم! خو گرفتیم به ظلم.
چه قدر حس اون مغنی(یا مقنی؟) رو دارم که وقتی گل بو کرد حالش بد شد و براش لجن ته چاه فاضلاب اوردن تا بو کنه و حالش جا بیاد! خو گرفتیم به ظلم.