اربعین نوشت (18)
آپشن اسپند!
نیم ساعتی میشد نشسته بودم.
چهره اش لحظه به لحظه سیاه تر میشد.
ذرات داغ کوچک اسپند، گاهی روی محاسنش مینشست.
گاهی نیز تمام صورتش پشت ابرهای دودی رنگ، پنهان میشد.
آنقدرها هم حوصله اش، کش نمیآمد که جواب خاصی به تقدیر زوار بدهد!
آخر چه کسی حاضر بود برای سلامتی زائران طریق کربلا، خود را به این وضع بیندازد!
یاد و خاطره شهدایی را زنده میکرد که همیشه در سرویس های بهداشتی دور از چشم، خادم بودند.
خادمی ِ بی نقص و درگیرکننده اش اما حسابی مرا متوقف در "تو"یی کرد که باید چشم و گوشاش باز میشد.
تویی که همیشه دنبال خادمیهای شیک و اتو کشیده بودی،
حتی یک لحظه حاضر نبودی کارت پرسنلی فرهنگی را از سینه برداری،
حتی یکبار از نگاه قضاوت و تعریف مردم به خادمی ات، غافل و بی توجه نبودی،
لابد با خودت فکر کردی هرچه تمیزتر و سفیدتر، بهتر قبول میکنند!
نه برادر!
برای خادمی یار، باید آپشن اسپند روی قلبت را فعال کرده باشی.
تو، باید مثل همین دانه های اسپند، در راه یک ثانیه خادمی مقبول،
سالیان سال از اعماق وجود منتظر و چشم براهت، بسوزی و بسوزی بسوزی ...
-----------------------------------
* عشق نوشت: قلبم قلمرو همهی عاشقانه هاست / من، اربعین، حرم، سفر بیکرانه هاست
دل میزند به وسعت دریا و میرود / آن زائری که در دل تنگش بهانه هاست . . .
- ۹۶/۰۸/۰۱
- ۵۶۸ نمایش
سلام‼
خدا قوت
وبسایتتون خوبه
یــه کلبه وبسایتی هم ما داریم
به وبسایت ما سربزنید خوشحال میشیم
نظر بدید ذوق زده میشیم
تبایل لینک کنید میمیریم...
منتظر حضور سبزتان هستیم در :
danesh-elm.blog.ir