اربعین نوشت (16)
آب حیات
من نمیدانم.
شاید چشمان تو اجر "سِقایت" را درک کرده باشد.
شاید تو با همین سن وسال، بهتر از امثال من، فهمیده باشی که سیراب کردن، چقدر زیباست.
تو نخوانده و ندانسته، عمل میکنی به آنچه که خیلیها خوانده و دانسته، هنوز عمل نکرده اند.
مگر ممکن است تو با این سن و سال، شنیده باشی که پیامبر خدا، به مردی که تقاضای بهشت داشت،
فرمود: مَشکی نو بخر، آنقدر با آن، مردم را سیراب کن تا مشک پاره شود. آن روز بهشتی خواهی بود.
آب، روشنایی است و آب دادن، چراغانی کردن.
و این، یعنی تو با دستان کوچکت، مسیر زائران امام را ریسه میبندی!
چه بسا خیلیها مثل من، وقتی به هوای یک جرعه آب ساده به سمت تو آمدند،
ناگهان ترکشی بر دلشان نشست و مسیر روضه، کامشان را آتش زد: "فذَکر عَطشَ الحُسَینِ علیه السلام ..."
آن وقت، نه فقط آب حیات داده ای به پیادگان اربعینی حضرت زینب (سلام الله علیها)، که بی شک،
چشمان خیس سکینه(س) را التیام داده ای،
کام تشنهی علی اکبر(ع) را خنک کرده ای،
جگر ماه بنی هاشم را جلا بخشیده ای و
سفیدی گلوی علی اصغر(ع) را بوسیده ای.
--------------------------------------
* عشق نوشت: رحمت الله به زوّار قتیل العبرات / هرکسی کرد هوس، چایی موکب، صلوات ...
- ۹۶/۰۷/۱۷
- ۶۸۳ نمایش