اربعین نوشت (6)
- ۲۳ نظر
- ۲۷ آذر ۹۳ ، ۱۵:۲۰
- ۷۵۹ نمایش
سلام بر " آیات " خدا
هرچقدر هم سوژه های مسیر زیاد باشد ،
محال است تو با آن سِت یکدست صورتی ات ، از چشم و ابرو هایی که عرق شرمندگی دعوت ارباب را بر روی دوش خود تحمل می کنند ، مغفول و نادیده بمانی.
بگذار مادرت در پاسخ عده ای نابینا، اسمت را بلند بگوید: « آیات!»
اما تو نیازی به معرفی نداری. آیینه ای و با سکوت خواستنی ِ منحصر به چشمانت ، همه مان را برخلاف برهان های فلسفی، این بار از معلول رسانده ای به علت! بی شک آیات و نشانه ها فقط برای خداست و نه هیچکس.
مانده ام آیات! تو در میان این همه آیه ی غربت و مظلومیت که بر مسیر نقش بسته است، چه زیبا آیه های قرآن ِ روی نیزه را می خوانی:" أم حسِبتَ أنّ أصحابَ الکهفِ و الرّقیمِ کانوا من ءایاتنا عجباً "
تا میان من و تو مکالمه ای نشده است ، دوربین ها و چشمان کنجکاو در خواب اند. اما همین که با گونه های سرخ شده و چشم های پرحرف ات ، منت بر سر لنز های وا مانده ام میگذاری تا این چنین با معصومیت کودکانه ات شگفتی خلق کنی ، زوار دورت حلقه می زنند و گفتگوی ما را به تماشا می نشینند. اما در بُهت جمع، تو غریبی میکنی و به چادر خاکی مادرت پناه می بری و این برای من یعنی خیلی!
دوباره که تنها می شویم، حاضر می شوی بخندی و شعر های تازه یاد گرفته ات را پر از غلط و اشتباه اما از ته دل برایم زمزمه کنی.
تازه یادم می افتد که قبل از حرکت، تعداد زیادی سربند فسفری رنگ با "کلنا عباسک یازینب"های قرمز رنگ را میهمان کوله پشتی ام کرده ام که تا کربلا میهمان دل های زیادی باشد. تردید بی معناست. باید یکی به تو بدهم. این روزی ِ توست!
آنقدر با حوصله، تکان های دست هایم و پیشانی ات را مشایعت میکنی که متن سربند، دقیقا وسط کلاه قرمز رنگ زیر کاپشن ، جا می افتد.
دست های سرد و کوچک ات را با دستکش هایم جمع و گرم میکنم. برای خودم از لب های معصوم ات، "آمین" ِ دعایی را میخواهم که در دل زمزمه میکنم.
خدا به آمین هایت طول عمر بدهد آیات! یکسال گذشت. فقط برای استجابت "زیارت اربعین امسال ام" سه روز فرصت دارم!
---------------------------------------------
* چه کربلایی بشم چه نه، این آخرین پست سوره کوثر تا بعد از اربعینه. اگر جمعه شد و طلبیدند، در نبودنم نظرات رو همسر عزیز یا مادر نازنینم تایید خواهند کرد.
** چند نفری رو بدرقه کردم که یک دنیا شادم. یکی دو نفر هم موندن که بازم از فهمیدگی و شکر شون شادم.
*** بچه هایی که خودشون رو وعده دادن اونجا همو ببینیم ، یاداوری میکنم که امامزاده صالح نمیریم هااا. عراقه! بین بیست میلیون آدم لطفا برای رضای خدا کمی دقیق و جزئی تر آدرس بدید که پیدا تون کنم.
**** عشق نوشت: از من نیاز می رسد و از تو ناز ، حسین ع / درد سری شده سفر کربلای من ...
نگفت دقیقا از کجا ولی میگفت نزدیک چهارصد کیلومتر رو پیاده اومدن.
از عرق روی پیشونی اش واقعا حس عکاسی م رفت. فکر کردم آدم چقدر باید همت ش بلند باشه و دلش دریا که دل خانواده و بچه هاش رو چهاررررررصدددد کیلومتر پیاده با پای جسم برای زیارت ارباب بکشونه.
دلم براش سوخت. بی اختیار پرسیدم: منم کمک کنم!؟
یکی از خانم های همراهش جواب داد: تا خود حرم به کسی اجازه نمیده.
گفتم: "آخه کمرش!" با صدای مردونه ی بم قشنگی جواب داد: فدای حسین ...
------------------------------------------
عشق نوشت: جامانده های قافله ی اربعین تو / آقا! دوای درد دل خود کجا کنند!؟
جا تنگ بوده است و یا ما اضافه ایم؟! / مردم به چشم طعنه نگاهی به ما کنند
باشد حسین! کرب و بلا مال خوب ها / بدها بگو که عقده ی دل با چه وا کنند ...