کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

لحظاتی باشکوه پر از سادگی

کـریمانــه

اینجا تکه هایی از لحظات زندگی باشکوهی را می خوانید که لطف "کریمانه" شامل حالش شده است ...

و سوره کوثر پیش از اینکه یک اجتماعی نویس باشد، یک "جهادی نویس" بوده و هست و خواهد بود ...

******************************
معتقدم هر بزرگواری که وارد "کریمانه" میشود، فقط بواسطه ی خدای حضرت زهرا س و خوش روزی بودن او است.

******************************
اینجا دیانت و سیاست به هم تنیده است. اما این، لزوما به این معنا نیست که پیرامون مباحث سیاسی کشور پست جداگانه گذاشته شود و به بحث و نظر پرداخته شود. چشم ها را باید شست!

******************************
هرگونه برداشت، کپی از مطالب، استفاده از قسمت یا تمام متن، تحت هر عنوان، حتی بدون ذکر منبع، نه تنها حلال و مجاز می باشد، بلکه بعنوان نویسنده ی حقیقی و حقوقی مطلب، نشر دهندگان نوشته ها رو در ثواب نگارش آن ها شریک میکنم.

******************************
تقریبا بالای 95 درصد از مطالب این وبلاگ ، تولیدی است و در هیچ جای فضای مجازی قابل جستجو نیست. این را نه از برای خودبزرگ بینی و غرور، که برای توجه و تعمق متفاوت و ویژه در پست ها نسبت به سایر نوشته های فضای مجازی، میگویم.

******************************
و حرف حساب: آیت الله فاضل ره فرمودند:
" 50 سال است دارم اسلام می‌خوانم. بگذار خلاصه‌اش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. به‌جای مستحبات تا می‌توانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود..."

یازهرا س.

مطالب پربحث‌تر
پیوندهای روزانه

اربعین نوشت (2)

شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۱۴ ب.ظ

بهشت کجاست؟

ساعت 9 شب بود که سی کیلومتری کربلا تصمیم گرفتیم بزنیم کنار.

مرد میانسالی بهمراه چند جوون اومدن به استقبال و با لهجه گرم و شیرین عراقی شروع کردن به دعوت کردن و التماس برای پذیرش دعوت. مرد میانسال که بعد تر فهمیدیم اسمش "ابا حسن" ه، خونه ای داشت در یکی از روستاهای بین نجف و کربلا. روستایی که حداقل نیم ساعت راه تا اونجا و خونه اش بود. و دقیقا بخاطر همین دوری مسافت بود که تا الان اونجا مونده بود و کسی از زائرا به سادگی راضی نشده بود جایی غیر استراحتگاه های داخل مسیر توقف کنه.

بعد از مشورت و در نظر گرفتن خطر داعش(!) و دیگر موارد امنیتی، جمع شش نفره مون که اصولا از جذابیت های پر ریسک استقبال میکنه ، راضی شد به قبول کردن پیشنهاد!

با یک ماشین که تو قیافه یه چیزی بین نیسان و جرثقیله (!) نیم ساعت توی جاده خاکی و گِل و کثیفی راه میفتیم به سمت منزل ابا حسن. روستایی که هنوز گاز نداره. برق کشی شم در حد افتضاحححح! بقدری لم یزرع و بیابونه که رغبت نمیکنی داخلش بشی. و بچه های کوچولو با سر و وضعی کثیف و پابرهنه مسیر پر خس و خاک جاده ورودی روستا رو همگام با ماشین می دوند و یکی از کودکان در میان مسیر از ناحیه پا دچار خون ریزی میشه و با گریه از دنبال ماشین دویدن باز می مونه.

منطقه از نظر امکانات شبیه قبرستان می مونه. ولی طوری مورد استقبال قرار میگیریم که انگار مذکرات 5+1 رو پیروز شدیم و داریم سانتریفیوژ های بازپس گرفته شده رو حمل میکنیم برای روستا! روستایی واقعا داغون.



با یه استقبال گرم وارد میشیم. منزل، بقدری محقر و ساده ست که وقتی به دیوارش تکیه میدی، صدای جابجا شدن آجرها رو میتونی بشنوی! تصور میکنم نکنه زیر آوار بمونیم امشب! اما پیر مرد و جوون ها و حالا زنان و سایر روستا طوری از حضور ما تشکر می کنند که احساس امنیت چند برابری رو نسبت به بهترین هتل های پنج ستاره داریم. حسم اینه که در پناه "حب الحسین علیه السلام" در امن و امان آروم گرفتیم.

بعد از اینکه چند دست پتو میارن ، بچه ها در عین حال که اخلاص شون رو میدونم و میشناسم، بین خودمون شروع میکنن به تیکه پراکنی و خنده. 

- اون همه تنوع غذایی رو کنار جاده ول کردیم اومدیم اینجا! واقعا که چقدر شما بوی شهادت میدید! ایش!

- امشب بجای شام باید پتو بخوریم. شامی در کار نیست!

- تازه سعی کن تا صبح زنده بمونی. این سقف آماده ریزشه!

- از سرمون هم زیادیه. اگه اینجا نبود، باید توی جاده از سرما کپک می زدیم!

در حین بحث ، جایی که نه گاز پیدا میشه نه برق درست حسابی و نه سیستم گرمایشی داره ، جوون ها با سینی بزرگ پذیرایی وارد میشن. ما می مونیم و نسبت این در و دیوار با این دیس شام اشرافی. شامی کباب و نون تنوری تازه و گوجه و خیار! 



شام در عین حیرت با حضور خود صاحب خونه میل میشه. شب تا صبح با ابا حسن و جوون ها میگیم و میخندیم و نزدیک ساعت دو از شدت خنده و روده بر شدن دیگه کم میاریم و آماده ی خواب میشیم. اما هنوز هم گیج موندیم که این شام و این خونه هیچ شباهتی بهم نداشت!

صبح موقع خداحافظی جمع زیادی از مردم روستا رو می بینیم. ابا حسن قصه رو شرح میده برامون. تازه می فهمیم که صاحب خونه ابا حسن نیست! اصلا شام رو هم ابا حسن درست نکرده. 

گوجه فرنگی مال یکی از اهالی بوده. خیار رو یک خونواده دیگه تقبل و تهیه کرده. گوشت کباب رو چند نفر از خانم ها چرخ کردند. نون محلی ها مال "ام هانی" مادر روستاست که تنور داره. چایی رو "عابد" و خانمش. پتو ها رو "هاشم" و خانواده اش از خونه های اهالی گرفتند تا به تعداد کافی باشه و سیب های سبز برای باغ پدری "شیخ محمد". جوون های همراه اباحسن هم فرزندان یتیمی هستند که مادرشون این ایام، نذر مهونی زائرین داره. این یعنی تمام روستا در این مهمونی به ظاهر ساده و شاید محقر، نقش آفرین بودند و هرچه در توان داشتند گذاشتند.

از شدت خجالت فقط سر تا پا "بغض" میشیم. ابا حسن جلو میاد و میگه "ماشین آماده منتظر شماست". اما ظرفی از میوه دست یکی از رفقا میذاره. ادامه میده: "بدرقه راه تون. شرمنده که کمه. شما رو به جان حضرت زینب سلام الله علیها شکایت ما و میزبانی به درد نخور مون رو پیش آقا نبرید. توروخدا ..." 

و ما فقط یه علامت سوال به ذهن می مونه برامون که: "بهشت جایی غیر از اینجاست؟ جایی جز مقر فرماندهی حب الحسین بر دل ها؟"

-------------------------------------

* عشق نوشت: چند سالی است که پشت سر هم، پی در پی / پشت ِ کنکوری بین الحرمینم ارباب ...

  • ۹۳/۰۸/۲۴
  • ۱۴۹۲ نمایش
  • سوره کوثر

نظرات (۲۰)

  • خادم الزهرا سلام الله علیها
  • سلام علیکم
    بهشت جایی نیست جز همینجا....
    ان شاالله که امسال هم دعوت بشین...
    التماس دعا...
    یازهراس
    پاسخ:
    سلام و سلامت باشید. 

    خانم خادم قبل ها در یک جرعه سادگی دل نوشته های بلند تر و عمیق تر میذاشتید.
    و اینکه در پاسخ به نظر خصوصی باید بگم خاطرات اربعین سوره کوثر اونقدر زیاد هستند که هرسال خاطره جدید گفته میشه. اشتباه نکنید. خاطره کاملا جدید بود.

    راستی یک نکته کلی. عکس اول پست مربوط به خونه ی اباحسن نیست!
    چون بقدری منزل کم نور و بی چراغ بود که امکان عکس باکیفیت توی تاریکی شب وجود نداشت. عکس رو از شدت شباهت گذاشتم و باز هم میگم تصویر متعلق به سفر کربلا نیست.

    سلام.
    داشتم اون بندی رو که نوشته بودید "گوجه فرنگی مال یکی ..." رو می خوندم که پیش خودم گفتم کاش می شد احساس بغض رو نوشت، اشک رو،... . دیدم بند بعدی نوشته بودید، شما هم موقع دیدن این صحنه سرتا پا بغض بودید!!
    ممنون که من پا بسته رو تو احساس اون موقع خودتون شریک کردید.
    گفتید خطر داعش؟ مگه این سفر مال امساله؟!
    پاسخ:
    سلام. نوش جون تون. 

    یکی از هزاران برکت این نقل خاطره های اربعین -که ما میتونیم بفهمیم- اینه که توی لحظاتی که نبودیم قرار بگیریم و با حال و هوای بیست میلیون زائر با پای دل به زیارت بریم. حس به اشتراک گذاشتن حال و هوای معنوی مون با هم.

    خاطره برای اربعین 92 است. داعش شاید مدت کمی باشه بصورت گسترده و مجهز به سلاح اسم در کرده. ولی خیلی وقته هیمنه ی شیطانی بر پیاده روی اربعین انداخته. پارسال کم ندیدیم از این دست موارد. نا امنی ها و عوامل انتحاری و عقرب های مسیر و ... .
    سلام سورۀ کوثر.

    به لطف خدا من سه بار کربلا را زیارت کردم. بدون تعارف حاضرم  ثواب آنها را یک جا با ارزش این دو نوشتۀ آخر شما معاوضه کنم .اگه هستی بسم الله.
    پاسخ:
    استاد اخلاق بزرگ تهران آیت الله مهدوی کنی می فرمودند: 

    "روضه ی برا اباعبدالله و رزق گفتن از حضرت اباعبدالله رو با دنیایی از فرصت ها عوض نکنید" 

    سلام منشاد. 
    به قول شاعر : 

    تا تو مراد من دهی ، کشته مرا فراق تو ؛ 
    تا تو به داد من رسی ، من به خدا رسیده ام ...
    سلام
    من فکر می کنم شیعه نیستم حتی یه پله پایین تر محّب اهل بیت(ع) هم نیستم یعنی اگر اسم من را بشه گذاشت شیعه در حق این جماعت ظلم شده.
    در حق ابا حسن ها ظلم شده...

    پاسخ:
    سلام. 
    اره دیگه میگن شیعه هم درجه داره. یکی عبادت زهاد ، یکی عبادت تجار ، یکی عبادت من ...
     
    واقعا اگه من شیعه ام ، اسم این ها رو چی باید گذاشت؟!

    سلام و عرض ادب به زائر کربلا

    زیارتت قبول و همه دعا هایت مستجاب

    خوش به حالت برادرم که زائر کربلایی

    برای ما هم دعا کنید لایق باشیم و بطلبه

    مهمونی ابا حسن هم بسیار جالبو خاطره انگیز بود

    اخراش که خوندم اشک توی چشام جمع شد

    دیدی اخرش پتو نخوردید و خوب ازتون پذیرایی کردن

    خوش به حالشون که با مهربونیشون پذیرای زائران کربلا بودن

    وای فدای اون سه ساله ای که با شلاق ازش پذیرایی کردن

    راستی به مهمون مریض کربلا پتو که هیچی ندادن تازه گردنش هم یوغ اسارت انداختن

    چرا اون لحظه غریب که با ترس وارد روستای  متروکه و دور افتاده شدید یاد دلهره زینب  در صحرای  خشک کربلا نیفتادید تا ببینم چی کشیده با اون میزبانان خشن و دد منش

    سلام من به زینب

    سلام من بر کربلا

    سلام من به میزبانان مهربان زائران کربلا

    و سلام من به زائران کربلا

    خاک پای همه توتیا چشم ماست

    سلام منو به ساکنان افلاکی کربلا برسون

     

    پاسخ:
    سلام و ادب و سکوت 

    در برابر این دلنوشته ی دلنشین ...
  • ماجراهای زندگی من و سید علی ...
  • با سلام 
    بسیار زیبا و لطیف بود ...
    امروز یکی از دوستانم می گفت ... یکی از دوستان مسیحی اش چند وقت پیش عازم کربلا شده بود ...
     و من ماندم  و بغضم کردم که یعنی لیاقت من از یک مسیحی هم کمتر است ...
    پاسخ:
    سلام

    ان شاءالله روزی تون.

    سلام

    خدمت گذاری به زائران ارباب واقعا سعادت میخواد..

    ممنون از حضورتون

    و

    لینک

     

    یا  زهرا

    پاسخ:
    سلام و التماس دعا.
  • الهام نظری
  • سلام
    ممنونم از حضورتون
    خوشا به حال شما و میزبانانتون

    پاسخ:
    ما که خوش بحالی نداریم. سربـــاریـم! 
  • آفتابگردون
  • سلام نام مقدس اوست...سلام برشما

    به قول دکتر غلامی معشوق مشترک، عشاق رو به هم نزدیک و نزدیکتر میکنه...
    از این مدل صحنه ها رو فقط من جایی که اسم امام حسین بوده دیدم.
    این روحیه توی مجالس روضه امام حسین تو کشور خودمونم موج میزنه....مثلا توی مسجد نشستیم جا هم حسابی تنگه!بعد یه خانوم میاد با بچه ش؛همه واسش جا وا میکنن وسعی میکنن جمع تر بشینن بعد هرکسی سعی میکنه یه جور کمکش کنه....یکی میگه خانوما من میتونم بچه تو نگه دارم اگه میخوای وسیلشو از کیفت برداری شده تا آخر مراسم  کمک میکنن(هرچند که با این کار به حس خاص ومیزان گریه ای که میخواستن نرسن در ظاهر) وخدا میدونه که چه اجری انتظارشون و مبکشه....اگه این روحیه رو بیاریم تو متن زندگیامون تصور کنین چی میشه!

    باز دکتر غلامی تعریف میکردن که توی بوشهر یه مهندس خارجی کار میکرده که همزمان شده با دهه اول محرم....بعدها که برگشته کشور خودش یک کتاب نوشته در این مورد.توی اون کتاب گفته من تعجب می کنم که با وجود سرمایه اجتماعی عظیم محرم توی ایران چرا هنوز مشکل هست!

    خلاصه که خوب شاه کلیدی داریم حیف که قدرشو نمیدونیم.
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام.

    چقدر به دکتر غلامی استناد کردید. با ایشون کلاس دارید یا داشتید؟
    سلام. 
    از این که دوباره می‌نویسی خیلی خوشحالم .
    کوچک و بزرگ بودن کار خیر  مهم نیست اونی که ارزش میده به اعمال ما اخلاصه. 
    منتظر هستیم.
    پاسخ:
    سلام و احترام خانم نسرین بزرگوار.
    کریمانه رو زینت دادید. خوش اومدید. 

    این قبول! ولی آدم گاهی در عین حال که فکر میکنه کار خالصانه انجام داده، ولی هیچ نشونه ای از اون حال قشنگ و بی نظیری که از عمل با اخلاص ایجاد میشه ، نمی بینه! نمیدونم. گره کار از کجا یا کجاهاست؟
  • یار مهربان
  • سلام و درود بر شما
    بهشت زمینی شما را با تمام وجودم حس کردم و چشمانم پر از اشک شد...یادم از بهشت مدرسه افتاد
    یک دانش اموزی در مدرسه داریم که فوق العاده دوستش دارم البته تا به حال شاگرد من نبوده و حتی فامیلش رو هم نمی دونم 
    فقط نامش را می دانم و هر روز صبح سلامی  و لبخندی بین ما رد و بدل می شود...
    امروز متوجه شدم که سال 90 پدرش در منطقه ای در حال تفحص روی مین رفته و شهید شده است.

    پاسخ:
    سلام خانم معلم.

    چه دل بزرگی دارید شما.
    خیلی سخته با چشم های پر از حرف نگفته و بغض نهفته ی این دختر شهید روبرو بشی و بتونی با لبخندی از همه وجود ، چند ثانیه محبت رو از چشم هاش التیام بگیری و دوباره به خودش ببخشی ...

    کاش برای منم دعا کنه این دختر بابا.

    بهشت زمینی تون عاشقانه.
  • فانوس جزیره
  • سلام علیکم
    آدم با خوندن بخش های پایانی این نوشته نمیدونه گریه کنه یا بخنده  ، خوشحال باشه یا نگران ...
    به قول این سریاله آدم توی یه آمپاس میمونه ، آمپاس نه ها  ، آمپاس ...

    اونوقت ما هیچ نقشی نداریم توی این دستگاه
    هیچ

    شرم داریم
    سلام بسیار دلنشین بود.
    ان شاالله قسمت هرسالتون.
    جسارتا آیا این خاطره متعلق به اربعین پارساله؟
    چون داعش امسال حوالی خرداد ماه ظهور پیداکرد و واربعین پارسال خبری ازش نبود
    پاسخ:
    سلام خانم دعاگو. 
    همه بزرگان وقتی متاهل میشن ، اینقدر سنگر شون خالی میشه؟!
    ما که هیچی. اصلا کریمانه و سوره کوثر به کنار. 

    متن پاسخ به خانم ذهن زیبا رو مطالعه بفرمایید.
    خیلی برای حقیر دعاکنید:(
    تاهل بهونست....مشکل ما تو خودمونه!



    پاسخ:
    دقیقا. اخه این حرف خود شماست توی دوران تجرد. 
    میگفتید تاهل و درس و مشغولیت ها همه اش بهونه ی بی توفیقی حضور توی کار خداییه.

    من اهل تعریف و تمجید از کسی نیستم. 
    ولی شما واقعا حیفید که داخل مجموعه های فرهنگی نباشید. حیف!

    بهرحال خانم دعاگو مراقب خانم "بنده" باشید ... 
    خیلی دلم برای اون حال کربلای خوب شون تنگ شده.
    بغضم گرفت و عطش زیارت اربعین.... دوباره.... مثل هرسال...
    با خوندنش فقط گریه کردم

    کجای کاریم ما ؟؟؟
    سلام .واقعا اینا دیگه کی هستن آدم میمونه چی بگه.!! زندگی شون رو به معنای واقعی برا امام حسین میدن.
  • آفتابگردون
  • سلام مجدد
    من اکثر اوقات تو حرفام سعی میکنم به کسی استناد کنم!از این جهت که اصولا خودم چیزی ندارم:) تعارف که نداریم با هم!!
    حالا شما چی شده که روی دکتر غلامی حساس شدین؟!استادتونن؟؟
    من توی طلیعه معرفتشون هستم.
    پاسخ:
    سلام.

    انگار چقدر از شما در کریمانه کامنت می بینیم که حالا یکبار هم چیزی مرقوم کردید، روش حساس بشیم! هفته یا ماهی یک نظر میذارید اون هم یا صریح یا غیر صریح استناد تون به ایشونه. خب سوال ایجاد میکنه :) 
    از طرفی هم عادت کردم در پیچ و خم پاسخ های به ظاهر پاسخ! شما گم بشم. :)

    در عین حال دوست ندارم مثل حضرتعالی از پاسخ طفره برم. نه. استاد من نبودند و نیستند.
    هرچند از مطالب سایت شون خیلی استفاده کردم و میکنم.
  • آفتابگردون
  • آیا کار درستی است منو بمباران شخصیتی کردن؟!
    :|
    پاسخ:
    من اسمش رو میذارم به چالش کشیدن!
  • سودابه حمزه ای
  • سااااااااالام.

    رسیدن به خیر و زیارتتون قبول درگاه حق.

    ماه صفر سال1390برای اولین بار موکب ها رو دیدم.البته راستش سوار بر اتوبوس بودیم.هنوز چند روز مانده بود به اربعین ولی در مسیر نجف به کربلا خدا میدونه چند ساعت تو ترافیک پیاده رو ها موندیم.گرچه اتوبوس سوار بودیم اما میدیدم که در یک موکب چند بچه ماساژور بدست ایستادن.اون سال پشت حرم حضرت عباس(ع)هم دولت خودمون قیمه نذری میدادکه خدا میدونه عربها چه میکردن برای این غذا  .

    برادر نمیدونین با این پست تون چه حس و حالی پیدا کردم.

    بازم زارتتون قبول کربلایی

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">